بسم الله الرحمن الرحیم
ترجمه و تفسیر سورۀ جنّ
سورۀ جِـنّ درمکۀ مکرمه نازل شده، دارای بیست وهشت آیه ودو رکوع می باشد.
معلومات مؤجزدربارۀ سورۀ جن:
سورۀ الجن هفتاد و دومین سورۀ ازسوره های قرآن عظیم الشأن است. سورۀی«جِـنّ» یا به اصطلاح سورۀ ی «قُلْ أُوحِی » از جملۀ سوره های مکی است.
چنانچه در بالا آوردیم سورۀ جن دارای (2) دو رکوع، (28 ) بیست وهشت آیات، (287 ) دو صدو هشتاد وهفت کلمه، (1126 ) یکهزارو یکصدو بیست وشش حرف و(424 ) چهارصدو بیست وچهار نقطه است.
مفسرین می نویسند که این سورۀ حدوداً در سال ۶ بعثت، بعد از اینکه پیامبراسلام محمد صلی الله علیه وسلم برای دعوت قبیلۀ ثقیف به طائف رفته بود،وآنها در ضمن اینکه دعوت رسول الله صلی الله علیه وسلم را قبول نداشتند، وبا لعکس به آزار واذیت پیامبر اسلام محمد صلی الله علیه وسلم نیز پرداختند، در مکه نازل شد.
- این سوره بصورت عمدتاً دربارۀ مخلوق ناپیدائی بنام جن بحث می نماید. در این سوره سخن از ایمان أوردن آنها به پیامبر اسلام محمد صلی الله علیه وسلم و فروتنی آنان در برابر قرآن عظیم الشأن، ایمان واعتقاد آنها به معاد و روز بارګشت، و وجود گروهی مؤمن و کافر در میان آنان و بخش مسائلی دیگری را مورد بحث قرار داده است.
- هکذادر این سوره به مسئله یگانه بودن الله (ج) وبازگشت پس از مرگ بحث صورت گرفته.
- در این سوره از مسئله علم غیب، که هیچ کس از آن اگاهی ندارد جز آنچه که خداوند متعال اراده کرده است، یاد آوری شده است.
وجه تسمیه:
این سورۀ به دلایل آنکه در بارۀ قصۀ زندگی، احوال و فعالیت های جنیان و بیم دهی آنان
پرداخته است بنام سورۀ «جِـنّ» مسمی گردیده است. درضمن قابل تذکر است که اسم جن در مجموع بیست و دو بار در قرآن عظیم الشأن ذکر یافته است.
محتواى کلی سورۀ:
دربخش اول سورۀ که تقریباً نوزده آیه از جملۀ بیست وهشت آیۀ این سوره را در بر میگیرد، سخن از ایمان جـن به پیامبر اسلام محمد مصطفی صلّى اللّه علیه وسلم، خضوع ایشان در برابر قرآن مجید، ایمان و اعتقاد آنها به معاد یعنی روز آخرت، وجود گروهى مؤمن و كافر در میان آنان و امثال آن مسائل که درین آیات مورد بحث قرار گرفته است.
دراین سوره بر بسیارى از عقائد خرافى در مورد «جنّ» اصلاح و رهنمایی صورت گرفته وبا استدلال عالی مسایل مورد روشنی قرار داده شده است. همچنان درین سوره بر بسیاری از خرافات در مورد جن که در ذهن بخش از انسان ها وجود داشته وبه اصطلاح خطور می کند ، خط بطلان کشیده است.
در بخش دیگرى از این سوره اشارهاى به مسألۀ توحید و معاد آمده است.
در آخرین بخش این سوره، مسئلۀ عِلم به غیب به بحث گرفته شده است. درین بخش تأکید اکید شده است كه هیچ كس به جز آنچه را خداوند متعال اراده كرده است، آگاهی ندارد.
مباحث مورد بحث درسورۀ جِـنّ:
در سورۀ جن بصورت عموم بر چهار محور اساسی بحث بعمل می آید واین مباحث عبارتند از:
مبحث اول: حکایت ازایمان جن: (آغاز از آیه 1 الی آیۀ هفت).
مبحث دوم: حراست ازوحی:(این موضوع از آیه 8 سوره اغاز والی آیه پانزده ، این سوره ادامه می یابد.)
مبحث سوم:دعوت به یکتاپرستی: (آیه 23 آغاز والی آیه 24، این سوره ادامه می یابد.)
مبحث چهارم: خداوند عالم غیب است: (این بحث آن از آیۀ 25 سوره آغاز والی آیۀ 28 ، این سوره ادامه می یابد.)
بسم الرحمن الرحیم
ترجمۀ سورۀ جن
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام الله بخشندۀ ومهربان
« قُلْ أُوحِیَ إِلَیَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ فَقَالُوا إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآنًا عَجَبًا» ﴿١﴾
(بگو: به من وحی شده است که گروهی از جنیان (به تلاوت من) گوش فرادادهاند، سپس گفتهاند: «ما قرآن عجیبی شنیدهایم.) (١)
کلمه «نَفَرٌ» به گروه سه تا هفت يا ده نفره اطلاق می گردد.
شأن نزول:
امام بخاری،امام ترمذی وسایرین از ابن عباس (رض) روایت کرده اند که رسول الله صلی الله علیه وسلم برای جن نه قرآن خوانده ونه آنان را دیده است ولیکن آن بزرگوار با گروهی از اصحاب خود به بازار عکاظ رفتند.
ریشه عربی کلمه «عکاظ» ، از «عَکَظَ یَعکِظ عُکاظاً» گرفته شده ، ابن منظور در باره است. اِبن منظور جمال الدین ابوالفضل محمدبن مکرم بن علی الانصاری الخزرجی عالم شهیر زبان ، لغت وتاریخ کشورمصر (630 قمری ) در شرح این کلمه می نویسد : «فیعکظ بعضهم بالفخارای یَدَعَک»؛ «عکاظ را عکاظ میگفتند، چون عرب در آن، جمع میشدند و به دیگران فخر میفروختند.»
عکاظ از جمله بارار های مشهوری است در مکه که همه ساله با شان وشوکت برای تبادل اجناس تجاراتی برپا می شود ودر جنب تجارت مسابقات شعر وادب وپهلونی وسایر مسابقات معروف آن زمان صورت می گرفت .وبه اصطلاح اعراب در آن بازار به فخر ومباهات می پرداختند .
ابن عباس می فرماید: در آن هنگام میان شیاطین واخبار آسمانی مانع ایجاد وطرف آنها شهاب پر تاب می شد. شیاطین نزد قوم خود مراجعت کردند. سران وبزرگان آنان گفتند: این کار صورت نگرفته مگر به علت حادثه بزرگ، شرق وغرب عالم را گردش کنید وعلت این حادثه را بیابید آنان ( شرق وغرب دنیا را کُشتند وآنچه را که میان آنها واخبار آسمانی حایل شده بود، جستجو کردند.) گروهی که به قصد تهامه رفته بودند گذارشان به نخله افتاد، درآنجاپیامبر صلی الله علیه وسلم با یاران خود نماز صبح را اقامه می کرد.
(تهامه سرزمینی است هموار و ساحلی که از سمت شمال از شبه جزیره سینا تا نواحی یمن جنوبی امتداد دارد. شهرهای مکه ، نجران ، جدّه، صفا در این منطقه واقع است.
به مکه معظمه به همین دلیل، تهامه نیز گفته میشود. در این سرزمین قبائلی نیز پیش از اسلام زندگی میکردند. دربارهٔ رسول الله صلی الله علیه وسلم نیز در کنار اوصاف قریشی، ابطحی، مکی و مدنی، تهامی نیز ذکر شدهاست. کوهی نیز در این ناحیه وجود دارد که به کوه تهامه شهرت دارد)
گروه جن چون تلاوت قرآن کریم را شنیدند گوش دادند وگفتند:به الله قسم همین است آن که میان شما وخبر آسمان حایل شده است. ازآن جا برگشتند وبه نزد قوم خویش مراجعت کردند وگفتند: کلام شگرف وخوش ایندی را شنیدیم بنابر این « قُلْ أُوحِیَ إِلَیَّ » به پیامبرصلی الله علیه وسلم نازل شد. گفتارجن به آن بزرگوار وحی شد. (مواخذ:تفسیر بیان کلمات قرآن کریم تالیف شیخ حسنین محمد مخلوف واسباب نزول تالیف علامه جلال الدین سیوطی ترجمه عبد الکریم ارشاد فاریابی).
- ابن جوزی در کتاب «صفوة الصفوه» از سهل بن عبدالله روایت کرده است: در نواحی دیار عاد بودم ناگاه شهری دیدم که از سنگ کنده شده بود و در وسط آن قصری قرار داشت که از یک پارچه سنگ ساخته شده بود و در آنجا جن زندگی میکرد داخل شدم ناگاه دیدم شیخ قوی الهیکل و تنومندی با جامۀ پرطراوت پشمی رو به کعبه نماز میخواند، تازگی و طراوت جامۀ او بیشتر مایۀ شگفت و تعجب من شد تا تنومندی و درشتی اندامش، سلامش کردم جواب سلامم را داد و گفت: ای سهل، جثة بزرگ لباس را کهنه نمیکند. بلکه لباس را ارتکاب گناهان و خوردن غذاهایی که از کسب حرام به دست میآید کهنه میسازد و این جامه هفت صد سال است که بر تن من است و با این لباس عیسی و محمد را ملاقات کردم و به هردو ایمان آوردم. گفتم: خودت کیستی؟ گفت: از آن جماعتی هستم که خدا « قُلْ أُوحِیَ إِلَیَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ» را در موردشان نازل کرده است.
جــن:
قبل از همه باید گفت که بدبختی بعضی انسانها درین است که فهم و درک همه چیز ماحول و مافوق و مسایل و سوالهای مربوط به زندگی و مرگ را صرف به لمس و فهم حواس پنجګانۀ خویش به صورت ملموس مرتبط ساخته و خارج ازآن را قبول کرده نمی تواند. درحالیکه هست موارد و حالاتیکه درک و لمس آن تعمق و ریاضت و ایمان میطلبد و درک بخش ازین مسایل و مفاهیم ایجاب ممارست های بیشتر و بیشتر نموده و درک مراحل مختلف از معرفت را ایجاد مینماید. در بخش آن بعد از ایمان به الله تعالی فهم و درک مسایل حاصل میشود. اما در کل این بحث باریکی های خویش را دارد که عدم دقت به این باریکی های اعتقادی میتواند انسان را در صورت عدم احتیاط لازم به بد راهه و ګمراهی بکشد. با این مقدمۀ مختصر اضافه میکنم که:
- جن ( به کسر جیم و شد نون) درزبان عربی به معنای پوشیده، پنهان، غیر مرئی که دیده نمیشود، یا پشت پرده درزبان دری - فارسی، آمده است.
در فرهنگ عمید در مورد معنای جن می نویسد: جن- جنه :(به کسر جیم و تشدید نون) به موجودی خیالی و به موجودی خیالی و غیر مرئی بین انسان و ارواح رامیگویند که واحدش جنی و مونث آن جنیه است. جنی یعنی یک مرد جن و جنیه یعنی یک زن جن.
نویسنده برهان قاطع در معنای جن گفته است: جن بکسر اول در عربی معروف است که پری و دیو باشد و دل را نیز میگویند و قلب هم خوانند و اول و نخست را هم گویند که در مقابل کهنگی است. در فرهنگ عربی المنجد هم مانند فرهنگ عمید جن بمعنی موجودی خیالی بین انسان و ارواح آمده وبه این سبب به این اسم نامیده شده که از دید ما مخفی و پوشیده است.
در فرهنگ لاروس در معنای جن نوشته شده است: الجن: موجود نامرئی بین انسان و ارواح، پری است که واحد آن جنی و مونث آن جنیه است.
-دارای علم، ادراک، تشخیص حق از باطل و قدرت منطق و استدلال است ( درآیات مختلفی از سورۀ جن مباحثی در مورد اجنه صورت گرفته است.).
- علما ی علم لغت میفرمایند که: جن در برابر کلمه انس می آید. جن ، موجود غیر مادى و شاید نیمه مادى است. به هر حال از جنس ما یعنی جنس انسان نیست ولى بنا به صراحت آیات قرآن کریم، در اكثر احوال، همطراز و هم عرض انسان است.
همچنان علمای علم لغت می افزایند: جنّ را فرزندان جان و بنابراین جانّ را ابو الجن و جمعِ جنّ را جِنَّه و جنان، و جنی را منسوب به جنّ یا جنّه دانستهاند (ابناثیر، الکامل فی التاریخ (مبارکبن محمد)، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، چاپ صلاحبن محمدبن عویضه، بیروت ۱۴۱۸/ ۱۹۹۷. (ابنبابویه، الامالی، قم ۱۴۱۷. )
برخی «الجانّ» را که در قرآن کریم به همراه انس به کار رفته است، اسمِ جمعِ جنّ دانستهاند (بنتیمیه، مجموعالفتاوی، چاپ مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۲۱/۲۰۰۰. ).
(ابنحجر عسقلانی، الاصابة فی تمییز الصحابة، چاپ عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵. )
ابنقتیبه شیاطین را جنّیان سرکش و جانّ را جنّهای ضعیف دانسته است. (ابنحزم، الفصل فیالملل و الاهواء و النحل، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳. )
نولد که واژه جنّ را معرّب از اصل حبشی آن دانسته است، اما به نظر دیگر خاورشناسان، ریشه کلمه جنّ در زبانهای اکدی، آرامی، عبری، وسریانی، به معنای پوشش و استتار، وجود دارد.
ماهیت جـن:
پروردگار با عظمت ما در قرآن عظیم الشأن از ماهیت جـن اینـگونه ما را باخـبر میسازد:
- «وَالْجَانَّ خَلَقْنَاهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نَارِ السَّمُومِ » (سورۀ الحجر: 27) «وجن را قبل از آنها از آتش سوزان خلق کردیم.».
- در ( آیۀ 27 ، سورۀ حجر ) برای این موضوع تأکید بعمل آمده است که: خلقت جن ها در روى زمین قبل از خلقت انسانها بوده است.
- پروردگار با عظمت ما میفرماید: « وَخَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مَارِجٍ مِنْ نَارٍ» (سورۀ الرحمن: 15 )( و جن را از شعلهی آتش آفرید.).
و در حدیثی که حضرت بی بی عایشه از پیامبر صلی الله علیه وسلم روایت کرده آمده است: «خُلِقَتْ الْمَلَائِكَةُ مِنْ نُورٍ وَخُلِقَ الْجَانُّ مِنْ مَارِجٍ مِنْ نَارٍ وَخُلِقَ آدَمُ مِمَّا وُصِفَ لَكُمْ»
( مسلم: 5314.) «ملائکه از نور و جن از شعلهی آتش و آدم از آنچه برایتان وصف شده، خلق شدهاند.».
- مطابق تعریف قرآن عظیم الشأن،جن از آتش خلق گردیده است، طوریکه انسان از خاك خلق گردیده است. « و لقد خلقنا الانسان من صلصال من حماء مسنون و الجان خلقناه من قبل من نار السموم » (همانا ما انسان را از گل و لاى ساخورده تغییر یافته، خلق نموده ایم وجن را از آتش گدازنده خلق كردیم ).
- جنیان چون انسانها دسته دسته به دنیا آمده اند، تا زمان مرگ زندگی کرده و بعد به جهان آخرت خواهند رفت. (سورۀ فصلت، آیۀ 25 (.
- جنیان مثل انسانها نیز تمایلات نفسانی دارند. (سورۀ الرحمن، آیۀ 56(.
- جن مانند انسان مكلف به اعمال است« و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون ».
- تعداد جنیان بیش از انسانها است. (سوره انعام، آیه 128( .
- جن داراى علم و ادراك و تشخیص حق از باطل و دارای قدرت منطق و استدلال است. ( این مشخصه در آیات متعددی سورۀ جن به وضاحت بیان گردیده است. )
- جن و انس هر دو نیكوكار و گناهكار دارند و گناهكارانشان اهل دوزخ مى باشند « و لقد ذراء نا لجهنم كثیرا من الجن و الانس لهم قلوب لایفقهون بها... اولئك هم الغافلون »
- جن مانند انسانها مى میرند و از بین مى روند. و گروهى جاى گروهى را مى گیرند.
- جن توانمندی وقدرت نفوذ در آسمانها و خبرگیری و استراق سمع را قبل ار بعثت رسول الله صلی الله علیه وسلم را داشتند وبعد از بعثت از آن منع شدند.
- در میان جن ها افرادی یافت می شوند که از قدرت زیادی برخوردارند، همان گونه که میان انسان ها چنین است( سورۀ نمل، 39. )
- قدرت بر انجام بعضی از کارهای مورد نیاز انسان را دارند (سباء ، 12 – 13 )
-در داستان حضرت سلیمان علیه السلام آمده که: جن مدعی میشود که می تواند تخت بلقیس را به نزد سلیمان آورد پیش از آن که از مجلس برخیزد حاضر می نماید .(سورۀ نمل آیات 40 - 30. )
ازفحوای مجموع این آیات طوری معلوم میشود که: جن یک موجود خیالی نیست طوریکه برخی از انسانها فکر میکنند،بلکه جن یک موجود واقعی مادی است که ارتباط با او امکان پذیر است وطوریکه عده ای هم با او ارتباط برقرار کرده اند. اگرچه از روزگاران قدیم بین انسان و جن، شیوه های مختلفی از روابط تصور می شده است.
طوریکه در آیه 6 سورۀ جن آمده است و همانا مردانی از انس به مردانی از جن پناه می بردند، پس به سختی های ایشان می افزودند».
- تعدادی از جن ها مؤمن صالح و تعدادی از آنان كافرند. (در سورۀ جن ، آیۀ 11 ).
- در میان جن ها افرادى یافت مىشوند كه از قدرت زیادى برخوردارند، همانگونه كه در میان انسانها نیز چنین است« قالَ عِفْرِیتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِیكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِكَ» سورۀ نمل آیۀ 39 ).
- از نظر آنچه که قرآن کریم برای ما بیان کرده، در خصلتها شبیه ترین موجودات به انسان است، یعنی موجودی است که مانند انسان بلکه مانند هر حیوانی تولد دارد، و مانند یک حیوان و انسان مرگ دارد، و مانند یک حیوان و انسان حشر دارد، ذریه ( خانواده ونسل دارد، دو جنس یعنی مرد و زن دارد.
اینها به دلیل اینکه عنصر و مبدأ اولی شان در خلقت با انسان متفاوت است تفاوتهایی با انسان دارند. در بعضی قسمتها، در آنچه که فضیلت و کمال واقعی است، از انسان پایین ترند یعنی دون انسان اند، و بعضی چیزها را از انسان بیشتر دارند که آنها کمال واقعی شمرده نمی شود. آنچه اینها در آن از انسان پایین ترند این است که در مراحل ایمانی و معنوی «مانند انسان نیستند.» البته مانند انسان مؤمن دارند غیرمؤمن دارند، حتی مشرک و کافر دارند، منکر خدا دارند، منکر انبیا دارند، مؤمن واقعی هم دارند. ولی افراد اینها در ایمان، آن مراتبی را که افراد بشر طی می کنند طی نمی کنند که مثلاً به مقام پیغمبری برسند. در این جهت تابع بشر هستند یعنی پیغمبرهای بشر هادی و راهنمای آنها هستند نه اینکه از خود پیغمبری داشته باشند.
و اما به دلیل اینکه عنصر اولی که اینها از آن آفریده شده اند با عنصر خاک متفاوت است تفاوتهایی با انسان دارند. طوریکه قلآ یاداور شدیم یکی از این تفاوت ها مسئله غیرمرئی بودن جن ها است، یعنی وجود دارد، مانند یک جسم هم وجود دارد ولی یک جسم غیرمرئی. دیگر مسئله سرعت است. در آنها حرکت وجود دارد ولی حرکت را به یک سرعتی انجام می دهند که برای بشر غیرقابل تصور است. در یک آن می توانند اینجا باشند و در آن بعد در دورترین کرات عالم باشند.
- جن موجودی است که هرچند دارای روح وجسم البته با قابلیت های بخصوص خود است اما در شرائط عادی از حس ما پنهان است.
معنای اصطلاحی جـن:
در معنای اصطلاحی، جن به مخلوقی از مخلوقات خدای متعال اطلاق می شود که نامرئی است و از حواس ظاهری انسان پنهان است، طوریکه در فوق هم تذکر دادیم،جن را به این جهت جن نامیده اند که به چشم دیده نمیشود،مگر در موقعی که بخواهد قدرتی را که خدای متعال در او قرار داده به نمایش بگذارد.
(جنّه) جمع جن است و (جانّ)«تشدید نون»ابوالجن یعنی پدر جن هاست.
در فرهنگ لاروس و المنجد آمده:« جن:موجود نامرئی بین انسان و ارواح است، پری. واحد آن جنی و مونث آن جنّیه است».
- در مجمع البحرین آمده:جن موجوداتی اند که بر خلاف انسان هستند و به خاطر این که دیده نمی شوند جن نامیده شده اند.گفته شده که جن اجسامی اند هوائی که قادرند به اشکال مختلف درآیند. آنها دارای عقل و فهم بودهو بر انجام اعمال سخت قدرت دارند و ابن عربی حکایت کرده:مسلمین اجماع دارند که اجنه می خورند و می آشامند و نکاح می کنند، بر خلاف فلاسفه که منکر وجود جن هستند.
- فخر رازی در تفسیر کبیر خویش می نویسد:علماء درباره جن اختلاف کردند. بعضی گفته اند: جن از جنس غیر شیطان است و صحیح آن است که شیاطین از اقسام جن هستند، پس هر جنی که مؤمن باشد شیطان نامیده نمی شود و هر جنی که کافر باشد به اسم شیطان نامیده می شود و دلیل بر صحت این مطلب آن است که لفظ جن مشتق از اجتنان به معنای استتار است و هر چه که چنین باشد از جن شمرده می شود.
- راغب در (محاضرات) در وجه نامیدن جن گفته: جن چون از نظرها مستور است او را جن گفتندو در بسیاری از استعمالات، جن و شیطان متحد می نمایند.
غریف جن دراصطلاح آوازی است که از باد یا غیر آن در بیابان ظاهر می شود.
- همۀ علماء در این مورد توافق دارند که جن و شیاطین عبارت از اشخاصی نیستند که دارای اجسام کثیفباشند و مانند انسان و حیوانات رفت و آمد داشته باشند،بلکه قول متفق در مورد جن وشیطان همین است که:
اول:- آنها اجسامی هستند هوائی که قادرند به اشکال مختلف شکل گیرند و دارای عقل و فهم هستند و قدرت دارند کارهای سخت و طاقت فرسا را انجام دهند.
دوم:- حکما موجوداتی را ثابت کردند که نه مکان دارند و نه حالتی در مکان و گفتند:آنها مجرد از اجسام هستند.
- جن جسمی ناری و سفلی(پست) است که به اشکال مختلف در می آید حتی به شکل سگ و خوک، ولی به شکل فرشته و نبی در نمی آید.
معنای دیگر جن در برخی از روایات:
این نكته نیز قابل توجه است كه جن گاهى بر یك مفهوم وسیعتر اطلاق مىشود كه انواع موجودات ناپیدا را شامل مىگردد، اعم از آنها كه داراى عقل و درك اند و آنها كه عقل و درك ندارند، و حتى گروهى از حیواناتى كه با چشم دیده مىشوند و معمولاً در لانهها پنهانند، نیز در این معنى وسیع وارد است.
شاهد این سخن روایتى است كه از پیامبر صلی الله علیه وسلم نقل شده است كه فرمود:
«خداوند جن را پنج صنف آفریده است:
صنفى مانند باد در هوا (ناپیدا هستند) و صنفى به صورت مارها، و صنفى به صورت عقربها، و صنفى حشرات زمیناند، و صنفى از آنها مانند انسانند كه بر آنها حساب و عقاب است»با توجه به این روایت و مفهوم گسترده آن، بسیارى از مشكلاتى كه در روایات و داستانها در مورد جن گفته مىشود، حل خواهد شد.
انواع جـن:
علامه شیخ الإسلام أبو عمر، یوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر ( 368 - 463
هجری ) در مورد کلمه « جن » مینویسد که اصطلاح « جن » دارایی مراتبی مختلفی است از جمله:
1- جن خالص را «جنی» می گویند.
2- جنی که با انسانها زندگی می کند، آن را «عامر» که جمعش «عمار» است می نامند.
3- جنی که مزاحم اطفال می شود آن را «ارواح» می گویند.
4- جنی که اعمال زشت و خبیث را انجام دهد و متعرض گناه شود، آن را «شیطان»
میگویند.
5- جنی که در حد فراوانی کارهای بد و خبیث را انجام دهد، آن را «عفریت» میگویند.
و پیامبر صلی الله علیه وسلم راجع به انواع جنیان فرمود:« الجن ثلاثة أصناف: فصنف یطیر فی الهواء، وصنف حیّات وکلاب، وصنف یحلون ویظعنون».(جنیان سه نوع دارند: نوعی از آنها در فضا پرواز می کند. نوعی دیگر از آنها، مار و سگ ها هستند و نوع سوم آنها در منازل و خانه ها سکونت میجویند). ( این حدیث را طبرانی، حاکم، و بیهقی به سندی صحیح آن را در « الأسماء والصفات» روایت کرده است. «صحیح الجامع: 3/85 ».
شکل و هیکل اجنه:
در مورد شکل وهیکل اجنه حدیثی داریم از ابی ثعلبه خشنی ( رضی الله عنه ) که : رسول الله ( صلى الله علیه و سلم ) فرمودند: « الجن ثلاثة أصناف: صنف لهم أجنحة یطیرون فی الهواء، وصنف حیات، وصنف یحلون ویظعنون » یعنی: «اجنه بر سه گونه اند: گونه ای از آنان بال هایی دارند و در آسمان به پرواز درمی آیند، گونه ای به شکل مار هستند و گونه ی دیگر اقامت نموده و کوچ می کنند.» (رواه الطبرانی وقال الهیثمی فی المجمع: (رجاله وثقوا وفی بعضهم خلاف ) (الحدیث أخرجه ابن حبان والحاکم وأورده السیوطی فی الجامع الصغیر. رقم:365).
شیخ الاسلام ابن تیمیه می فرماید:« اجنه به شکل های شتر، گاو، گوسفند، اسب، قاطر وخر و نیز به شکل بنی آدم هستند، یکبار شیطان بر قریش به شکل یک پیرمرد نجدی ظاهر شد، وقتی در دارالندوه گردآمده بودند تا ببینند آیا رسول الله صلى الله علیه وسلم به قتل برسانند یا او را به زندان بیافکنند و یا او را تبعید نمایند. در قرآن کریم آمده است: « وإذ یمکر بک الذین کفروا لیثبتوک أو یقتلوک أو یخرجوک ویمکرون ویمکر الله والله خیر الماکرین» یعنی: ( و ( یاد کن) هنگامى را که کافران در باره تو نیرنگ مىکردند تا تو را به بند کشند یا بکشند یا ( از مکه) اخراج کنند و نیرنگ مىزدند و خدا تدبیر مىکرد و الله بهترین تدبیر کنندگان است.).
وقتی که قریش برای خارج شدن برای جنگ بدر گردآمده بودند و آنچه در جنگ میان آنان و کنانه رخ داده بود را یادآوردند چیزی نمانده بود که از نبرد منصرف شوند، در آن هنگام ابلیس به صورت سراقة بن مالک بن جعشم مدلجی ، که از اشراف بنی کنانه بود، بر آنان ظاهر شد و خطاب به ایشان گفت: من شما را از اینکه گزندی از قبیله ی کنانه به شما برسد در امان می دارم. با این حرف آنان برای جنگ بیرون شدند و شیطان نیز همراه شان بود و از ایشان جدا نمی شد. ولی زمانی که نبرد درگرفت و دشمن خدا لشگر خدا را دید که از آسمان فرود می آیند پشت به آنان نمود و پا به فرار گذاشت. قریشیان گفتند: کجا می روی ای سراقه؟ مگر خودت نگفتی که همراه ما هستی و ما را تنها نمی گذاری؟ جواب داد: « إنی بریء منکم إنی أرى ما لا ترون إنی أخاف الله والله شدید العقاب »(سوره الانفال:48) یعنی: « من از شما بیزارم من چیزى را مىبینم که شما نمىبینید من از خدا بیمناکم و خدا سختکیفراست.»
نشانه های بسیاری که نشانگر جلوه نمودن اجنه به صورت آدمیان هستند، بیانگر قدرت اجنه در به شکل های مختلف درآوردن خویش می باشد.
بصورت کل در بین اجنه ، اجنه های درستکار، شیطان، دیو (مارد)، مرید (بسیار سرکش) و عفریت وجود دارند. خداوند متعال در سوره ی صافات می فرماید:« وَحِفْظاً مّن کُلّ شَیْطَانٍ مّارِد » یعنی: « و ( آن را) از هر شیطان (مارد) سرکشى نگاه داشتیم.»، و در سوره ی حج: « وَمِنَ النّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَیَتّبِعُ کُلّ شَیْطَانٍ مّرِیدٍ» یعنی: « و برخى از مردم در باره خدا بدون هیچ علمى مجادله مىکنند و از هر شیطان سرکشى پیروى مىنمایند.»، و در سوره ی نمل بیان می فرماید: « قَالَ عِفْرِیتٌ مّن الْجِنّ أَنَاْ آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن مّقَامِکَ وَإِنّی عَلَیْهِ لَقَوِیّ أَمِینٌ » یعنی: « عفریتى از جن گفت من آن را پیش از آنکه از مجلس خود برخیزى براى تو مىآورم و بر این [کار] سخت توانا و مورد اعتمادم.»، و همانطور که در حدیث ذکر شد، برخی از آنان پرواز می کنند، و برخی نیز غواص هستند (در آب فرو می روند)، چنانکه درخداوند متعال در سوره ی ص می فرماید: « وَالشّیَاطِینَ کُلّ بَنّآءٍ وَغَوّاصٍ » یعنی: « و شیطانها را [از] بنا و غواص.».
همچنین در میان آنان کسانی هستند که پیرو دین اسلام هستند و عده ای کافر و یهودی، مسیحی، مجوسی یا پیرو دیگر ادیان هستند.
طوریکه در آیه سوره جن «وَأَنّا مِنّا الصّالِحُونَ وَمِنّا دُونَ ذَلِکَ کُنّا طَرَآئِقَ قِدَداً» یعنی:
« و از میان ما برخى درستکارند و برخى غیر آن و ما فرقههایى گوناگونیم.» و ادامه می دهد: « وَأَنّا مِنّا الْمُسْلِمُونَ وَمِنّا الْقَاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُوْلَئِکَ تَحَرّوْاْ رَشَداً» یعنی: « و از میان ما برخى فرمانبردار و برخى از ما منحرفند پس کسانى که به فرمانند آنان در جستجوى راه درستند.».
هکذا در بین جنیان ،اجنه عاقل و باهوش و افرادی نادان و احمق وجود دارد. خداوند متعال می فرماید:« وَمَا مِن دَآبّةٍ فِی الأرْضِ وَلاَ طَائِرٍ یَطِیرُ بِجَنَاحَیْهِ إِلاّ أُمَمٌ أَمْثَالُکُمْ مّا فَرّطْنَا فِی الکِتَابِ مِن شَیْءٍ ثُمّ إِلَىَ رَبّهِمْ یُحْشَرُونَ » (سورۀ الأنعام: 38) یعنی: « و هیچ جنبندهاى در زمین نیست و نه هیچ پرندهاى که با دو بال خود پرواز مىکند مگر آنکه آنها (نیز) گروههایى مانند شما هستند ما هیچ چیزى را در کتاب ( لوح محفوظ) فروگذار نکردهایم سپس [همه] به سوى پروردگارشان محشور خواهند گردید.».
اجنه ی پرنده گونه ای از انواع اجنه است که در آسمان به پرواز درمی آید، مانند پرنده ای که در آسمان می پرد و مسافت های زیادی را با سرعت زیاد می پیماید.
برخی دیگر اجنه ی « ریحانی» (بادی) هستند که به « ریح» نسبت داده می شوند، این نوع از اجنه وقتی که در نفس انسانی وارد می شود چنان است که مدتی را در کالبد فرد برقرار نمی ماند و حرکاتی چابک و اغلب بدخو و بداخلاق است با این حال از کالبد فرد مجنون و گرفتار می گریزد اگر احساس خطر کند که مرتبط با سحر و چشم زدن نباشد. اینجا است که ممکن است برخورد با اینگونه از اجنه دشوار باشد، به همین دلیل دیده می شود که برخی از افسونگران چهار انگشت فرد گرفتار (مجنون) را و برخی هر ده انگشت وی را می بندند به نیت آنکه جن مذکور را محبوس کنند و نگذارند بگریزد، ممکن است این شیوه را از کتاب « لقط المرجان فی أحکام الجان» سیوطی که از کتاب
« العرائس » ابن جوزی نقل نموده، برگرفته باشند؛ که طالب علمی سفر می کرد. در راه شخصی با وی همراه شد و زمانی که به نزدیکی های شهر مقصد رسیدند، آن شخص به او گفت: چنان شد که من بر تو حق و مهتری (زمام) یابم. من مردی از اجنه هستم و حاجتی از تو دارم. گفت: آن چیست؟
گفت: وقتی که به فلان جا رسیدی، آن جا مرغ هایی را می بینی که میانشان یک خروس سفید وجود دارد، آن را از صاحبش بخواه و خریداری نموده و ذبحش کن. آن طالب علم نیز گفت: ای برادر، من نیز از تو حاجتی می خواهم. گفت: بگو، آن چیست؟ گفت: چنانچه شیطان(مارد) پلیدی که هیچ دعا و افسونی در او کارگر نباشد و با آدمی ستیزه و لجاجت کند، چاره اش چیست؟
گفت: ریسمانی از پوست گوزن نر گرفته و انگشتان ابهام هر دو دست فرد جن زده را تند و محکم می بندی و روغن سداب کوهی را گرفته و به این ترتیب در بینی اش می چکانی که: در بینی راست چهار بار و در سمت چپ سه بار، آنگاه (جن) راه یافته به آن فرد خواهد مرد و هیچ حن دیگری هم به درون وی نخواهد رفت.
می گوید: وقتی وارد شهر شدم، به آن مکان رفته و آن خروس پیر را یافتم. خواستم آن را از صاحبش بخرم ولی نپذیرفت. به ناچار آن را به چندین برابر قیمتش از او خریداری کردم. (آن جن) با اشاره به من فهماند که آن را ذبح کنم و من ذبحش نمودم. فردای آن روز که بیرون آمدم دیدم عده ای از مردان و زنان دف می زنند و به من گفتند: ای جادوگر! گفتم: من جادوگر نیستم. گفتند: درست از همان لحظه که تو آن خروس را سر بریدی، دختر جوانی نزد ما جن زده شده است.
از آن ها خواستم تا ریسمانی از پوست (یحمور) گورخر و روغن سداب کوهی برایم بیاورند. وقتی با او چنان عمل نمودم، فریادی کشید و گفت: وای که من آن را علیه خودم به تو آموختم. سپس روغن را در بینی وی ریختم و درهمان لحظه مرد، و آن زن شفا یافت و دیگر هرگز هیچ شیطانی به سوی او بازنگشت.
این شیوه برای همه قابل استفاده بوده و درست تجربه شده هست، اما نه برای همه ی انواع اجنه، چون مریدها(دیو) و عفریت ها از منافذی به جز انگشت های ابهام خارج می شوند و ممکن است از چشم، شکم یا گوش فرد جن زده بیرون بیایند و آن عضو را در حین خارج شدن ناقص کنند. بنابراین بهتر است از این شیوه استفاده نکرده و جن مذکور را می توان با خواندن این آیهی شریفه بر فرد جن زده و به نیت حبس آن جن، زندانی نمود: « وَجَعَلْنَا مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدّاً ومِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً فَأغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لاَ یُبْصِرُونَ» (سورۀ، یس:9) یعنی: « و [ما] فراروى آنها سدى و پشتسرشان سدى نهاده و پردهاى بر [چشمان] آنان فرو گستردهایم در نتیجه نمىتوانند ببینند.»، و به اِذن خداوند جن مذکور نمی تواند بگریزد.
«یَهْدِی إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَلَنْ نُشْرِکَ بِرَبِّنَا أَحَدًا »﴿٢﴾
(که) به راه راست هدایت میکند پس به آن ایمان آوردیم و هرگزکسی را شریک پروردگارخود قرار نخواهیم داد.) (٢)
«الرُّشْدِ»: راه راست و درستی که پویندگان را به سر منزل سعادت و کمال میرساند.
«وَأَنَّهُ تَعَالَى جَدُّ رَبِّنَا مَا اتَّخَذَ صَاحِبَةً وَلا وَلَدًا » ﴿٣﴾
و اینکه او پروردگار والای ما است زن و فرزندی اختیار نکرده است. (٣)
برخی از مفسران «جد» رابه کسر جیم می دانند . یعنی ربوبیت پروردگار ما راست و حق است. گویی جنیان از قرآن حقایقی را دریافتند که آنها را بر خطای عقیده شرکیشان آگاه و بیدار ساخت. همچنین احتمال دارد که مراد از «جد» ملک و فرمانروایی یا توانگری باشد چنانکه در حدیث شریف آمدهاست: «لا ینفع ذا الجد منک الجد» که ابوعبیده (رض) در معنای آن گفته است: «هیچ توانگری را توانگری و ثروتش در برابر تو سود نمیرساند». آن جنیان افزودند: «همسر و فرزندی برنگرفته است» یعنی: برتر است شأن و جلال و عظمت پروردگار ما از اینکه زن یا فرزندی برگیرد، آنگونه که گروهی از کفار این نسبت ناروا را به وی میدهند.
چنین بود که جنیان به مجرد شنیدن قرآن بالبداهه دریافتند که الله تعالی از برگرفتن زن و فرزند پاک و منزه است.
«وَأَنَّهُ کَانَ یَقُولُ سَفِیهُنَا عَلَى اللَّهِ شَطَطًا »﴿٤﴾
و (شگفت) آنکه از میان ما نادانی در باره الله سخنانی یاوه می گفت(٤)
«شطط» به معناى سخن ظالمانه ، ناروا، نادرست و دور از حق وراستی است.
«سَفِيهُنا» يا گروه بىخردان و يا شخص ابليس است كه از جن بود و به خداوند اعتراض كرد و از حق دور شد.
«سفیه»: سبک مغز و کودنی است که این سبکمغزی وی ناشی از حماقت و جهالتش میباشد.
«وَأَنَّا ظَنَنَّا أَنْ لَنْ تَقُولَ الإنْسُ وَالْجِنُّ عَلَى اللَّهِ کَذِبًا »﴿٥﴾
و اینکه ما گمان میکردیم که انس و جنّ هرگز بر خدا دروغ نمیبندند. (٥)
«وَأَنَّهُ کَانَ رِجَالٌ مِنَ الإنْسِ یَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقًا» ﴿٦﴾
و اینکه مردانی از بشر به مردانی از جنّ پناه میبردند، و آنها سبب افزایش گمراهی و طغیانشان میشدند. (٦)
« رهقا » سفاهت و جهالت، گمراهی و سرکشی .»ازفحوای جمله :«فَزَادُوهُمْ رَهَقًا» که پناه بردن واتصال تماس با جنّ كه معمولاً براى رسيدن به اهداف نادرست صورت می گیرد ، بر گمراهى دو طرف مىافزايد.
شأن نزول:
- ابن منذر، ابن ابوحاتم و ابوشیخ در «عظمه» از کردم بن ابوسائب انصاری روایت میکنند: در اوایل شهرت و آوازۀ خیر پیامبر با پدرم به سوی مدینه روانه شدیم شبی را در نزد چوپانی پناهگاه گرفتیم نصف شب گرگ آمد و از گله یک بره دزدید. چوپان برخاست و گفت: ای ساکن وادی در پناة تو هستم، منادیی که ما او را نمیدیدیم، صدا کرد ای سرحان، [رهایش کن] بعد از این صدا برده با شتاب میان گله برگشت، خدا آیۀ
«وَأَنَّهُ کَانَ رِجَالٌ مِنَ الإنْسِ یَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقًا » را به مکه به رسول خود نازل کرد.
- ابن سعد ازابورجای عطاردی منسوب به قبیلة بنی تمیم روایت کرده است: وقتی رسول الله صلی الله علیه وسلم مبعوث گردید من سرپرست خانوادۀ خویش بودم و به طور کافی و شایسته به آنها خدمت میکردم، در این هنگام با شتاب خارج شدیم و به بیابانی خالی از آب و علف رسیدیم. همیشه وقتی به چنین جاهایی میرسیدیم، شامگاهان سر گروه ما میگفت: ما امشب از شر جن به سرور این وادی پناه میبریم. آن شب هم این جملات را گفتیم. پس به ما گفته شد: راه و روش این شخص شهادت لا إله إلا الله وأن محمداً رسول الله است. هرکس به این کلمه اقرار کند جان و مالش در امان است. بنابراین، برگشتیم و اسلام را پذیرفتیم. ابو رجاء گفته است: به نظر من الله تعالی این آیه را در بارة من و یارانم « وَأَنَّهُ کَانَ رِجَالٌ مِنَ الإنْسِ» نازل کرده است.
- خرائطی در کتاب «هواتف جان» آورده که از عبدالله بن محمد بلوی و او از عماره بن زید و او نیز از عبدالله بن علاء و او از محمد بن عکبرشنیده و او از سعید بن جبیر روایت کرده است: رافع بن عمیر از قبیلة بنی تمیم آغاز مسلمانشدن خود را چنین بیان میکند: شبی در ریگستان پرخم و پیچ راه میرفتم که ناگاه خواب بر من غلبه کرد، از شتر پیاده شدم و او را خواباندم و از شر جن به سرور این وادی پناه بردم و به خواب رفتم. در عالم رؤیا دیدم که مردی میخواهد با سلاحی که در دست دارد شتر مرا گردن بزند. هراسان از خواب بیدار شدم و چپ و راست نگاه کردم هیچ چیزی ندیدم و به خود گفتم: این رؤیاست، دوباره خوابیدم، باز مثل سابق خواب دیدم. بیدار شدم و دیدم که شترم رمیده است و ملتفت شدم جوانی مانند همان کسی که در خواب دیده بودم سلاح در دست دارد و مرد کهنسالی دست او را گرفته از شتر من دورش میکند. آن دو در حال دعوا بودند که ناگاه سه گاو وحشی آمد. مرد مسن گفت: برخیز هرکدام از اینها را بخواهی عوض شتر پناهندة آدمیزاد من برای خودت بگیر، جوان برخاست و یکی از گاوها را گرفت و رفت. پس شیخ متوجه من شد و گفت: ای جوان! هرگاه در یکی از این وادیها پیاده شدی و از چیزهای هولناک آن ترسیدی، بگو از شر چیزهای هراسانگیز این وادی به پروردگار محمد صلی الله علیه وسلم پناه میبرم و به هیچ جن پناه مگیر که فرمانروایی آنها باطل شد. رافع بن عمیر میگوید: گفتم: این محمد کیست؟ گفت: پیامبری است که روز دوشنبه از میان عرب برانگیخته شد، دعوت او منحصر به شرق و غرب عالم نیست. گفتم: اهل کجاست؟ گفت: یثرب دیار نخلستانها. چون صبح دمید شتر خویش را سوار شدم و با جدیت راه پیمودم تا وارد مدینه شدم. رسول الله صلی الله علیه وسلم مرا دید و سر گذشت مرا قبل از این که من چیزی بگویم بیان داشت و به اسلام دعوتم کرد. من اسلام را پذیرفتم. سعید بن جبیر میگوید: ما فکر میکنیم این همان کسی است که در بارهاش آیه « وَأَنَّهُ کَانَ رِجَالٌ مِنَ الإنْسِ یَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقًا ﴿٦﴾ وَأَنَّهُمْ ظَنُّوا کَمَا ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ یَبْعَثَ اللَّهُ أَحَدًا » نازل شده است.
ازدواج باجـن:
آنچه مسلم است این است که بنابر ذات وجودی جنیان آنها نیز مانند انسان دارای غریزۀ جنسی بوده و توالد و تناسل دارند و لازمه ادامه و بقای نسلشان آمیزش جنس مونث و مذکر است، اما این سوال که آیا آنها هم مانند انسانها و یا سایر جانداران با عمل لقاح و تشکیل نطفه تولد مییابند، چیزی نیست که از کلام خداوند متعال بتوان استنباط کرد ولی ابن عربیدر فتوحات گفته است :
تناسل بشر به القای آب نطفه در رحم است و تناسل جن به القای هوا در رحم اثنی (جنس ماده) میباشد». (جن و شیطان صفحه 57 )
طوریکه در فوق تذکر دادیم که ارتباط برخی از انسان ها با جن ها قابل انکار نیست اما اینکه انسان میتواند با جن ازدواج کند، اکثر روایات در این بابت، از جمله روایات شفاهی است، واسناد معتبری در این بابت وجود ندارد.
عالم جلیل القدر وشهیر اسلام ابن عربی ( ۵۶۰تا ۶۳۸ ه. ق) در« الفتوحات المکیة فی معرفة أسرار المالکیة والملکیة » مینویسد که:
تناسل جن به القای هوا در رحم انثی است به همه حال در این مورد نمی توان حکم قطعی نمود. ولی در این هیچ جای شک نیست که: اما لذت بردن و آزار دادن توسط جن ها گاهی اتفاق می افتد.
درمورد زاد و ولد جـن، خداوند پاک در قرآن کریم می فرماید:«أفتتخذونه وذریته أولیاء من دونی وهم لکم عدو بئس للظالمین بدلاً »(سوره الکهف:50) یعنی: «آیا [با این حال] او و نسلش را به جاى من دوستان خود مىگیرید و حال آنکه آنها دشمن شمایند و چه بد جانشینانى براى ستمگرانند.» معنی کلمه ی « الذریة » همان اولاد و خانواده می باشد.
خوانندۀ محترم!
در مورد ازدواج جن با انسان ویا هم بالکعس ازدواج انسان با جن تفاسیر ونقل قول های متعددی از علما نقل شده ، برخی از علمآ این ازدواج را محال می دانند و برخی دیگر آنرا ممکن الوقوع دانسته اما از آن منع کرده اند.
ازدواج انسان با جن اگر محال نباشد بسیار نادر است و اگر هم واقع شود از جهت انسان غیر اختیاری است.
در میان علماء در مورد ازدواج انسان با جن به سه نظریه مشهور اکتفاء کرد:
اول:برخی از علما ازدواج با جن را بصورت مطلق جایز می دانند وبرخی دیگر از همین علماء این ازدواج را جایز ولی مکروه می شمارند.
عالم شهیر جهان اسلام امام جلالالدین سیوطی در اشباه و نظایرش از عماد بن یونس نقل می کند که در شرح الوجیز می گوید: انسان می تواند با جنی ازدواج کند.
حسن بصری ازدواج با جن را مشروط به وجود شهود جایز می داند .
دوم: جمهور علماء ازدواج انسان با جن را ممکن و لی غیر جایز می دانند و از آن منع کرده اند.
سوم:گروه از علما مانند ابن یونس و ابن عبدالسلام منکر امکان ازدواج انسان با جن از لحاظ ماهیتی هستند.
قائلین به جواز نکاح جن و انس به ادلۀ متعددی استدلال دارند، که برخی از این ادله عبارتند از:
1-آیه « وَیوْمَ یحْشُرُهُمْ جَمِیعاً یا مَعْشَرَ الْجِنِّ قَدِ اسْتَكْثَرْتُم مِّنَ الإِنسِ وَقَالَ أَوْلِیآؤُهُم مِّنَ الإِنسِ رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنَا بِبَعْضٍ »( سورۀ الأنعام، آیۀ 128 ) ( خداوند متعال می فرماید: روزی را كه در آن همه آنان را در كنار هم گرد می آوریم ای گروه جنّیان ! شما افراد فراوانی از انسانها را گمراه ساختید . می گویند: پروردگارا ! برخی از ما از برخی دیگر سود بردیم . )
در این آیه خداوند از حال جنیان و انسانها در قیامت خبر می دهد و محل استدلال « رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنَا بِبَعْضٍ» است که صراحت دارد به اینکه انسانها از جنیان و جنیان از انسانها لذت جویی کرده اند و از مصادیق استمتاع و لذت جویی ازدواج و تناکح بین آنهاست.
ابن تیمیه در مجموع الفتاوی می گوید: « الاستمتاع بالشیء هو أن یتمتع به فینال به ما یطلبه ویریده ویهواه ویدخل فی ذلك استمتاع الرجال بالنساء بعضهم ببعض كما قال «فَمَا اسْتَمْتَعْتُم بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِیضَةً » وفى الجملة استمتاع الإنس بالجن والجن بالإنس یشبه استمتاع الإنس بالإنس»
یعنی منظور از استمتاع از چیزی لذت جویی از آن چیز است به اینکه به آنچه که می خواهد و طلب می کند و هوا و هوس او بر آن است برسد. لذت جویی و کامیابی مردان از زنان نیز در استمتاع وارد است چون خداوند می فرماید: (پس اگر با زنی از زنان ازدواج كردید و از او كام گرفتید، باید كه مهریه او را بپردازید ، و این واجبی ( از واجبات الهی ) است.) خلاصه اینکه استمتاع انس از جن و بالعکس همانند لذت جویی انسان از انسان است.
2-استدلال به آیه « وَشَارِكْهُمْ فِی الأَمْوَالِ وَالأَوْلادِ»(سورۀ الإسراء، آیۀ64 )(خداوند خطاب به شیطان که از جنیان است میگوید: و در اموال آنان و در اولاد ایشان شركت جوی.
3- استدلال به آیه « فِیهِنَّ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ لَمْ یطْمِثْهُنَّ إِنسٌ قَبْلَهُمْ وَلَا جَانٌّ »(سورۀ الرحمن، آیۀ 56 ) (یعنی در باغهای بهشت زنانی هستند كه جز به همسران خود عشق نمی ورزند و پیش از آنان كسی از انسانها و جنیها با ایشان نزدیكی و مقاربت نكرده است .
می گویند آیه اشاره به این دارد که همانطور که انسان با زنان مقاربت می کند جنیها هم می توانند مقاربت بکنند.
4- استدلال به حدیثی که ابوداود روایت کرده « هل رأى فیكم المغربون قلت وما المغربون ؟ » قال » الذین یشترك فیهم الجن» یعنی آیا در میان شما مغربون دیده شده اند گفته شد مغربون چه کسانی هستند فرمود: کسانی که جن در آنها شریک است.
5- استدلال به حدیثی که ابن حجر در لسان المیزان روایت کرده« لا تذهب الدنیا حتى یكثر فیكم أولاد الجن» دنیا از بین نمی رود تا اینکه در میان شما فرزندان جنی زیاد شود.
6- استدلال به حدیثی که ابن عدی در الکامل آورده « كان أحد أبوی بلقیس جنیا » یکی از پدر و مادر بلقیس جنی بوده اند.
یادداشت ضروری:
اکثر احادیثی که برای جواز ازدواج انسان با جن صورت گرفته است از احادیث ضعیفه ونمیتوان بر آن استدلال شرعی نمود.
دلایل جمهورعلماء:
دلایل جمهور علماء که معتقد به که امکان ازدواج با جن را جایز می دانند، از آن منع بعمل اورده اند:
1-امام احمد و اسحاق بصورت مرسل از زهری روایت کرده اند : (نهی رسول الله صلی الله علیه و سلم عن نکاح الجن) یعنی رسول خدا از ازدواج با جن نهی کرد.
2-از آنجا که مشروعیت نکاح برای الفت و سکون و آرامش و مودت است وچنین مفاهیمی در جن مفقود است و وجود ندارد بلکه به نسبت انسان در جن ضد آن یعنی عداوت وجود دارد ازدواج با جن جایز نیست.
3-اذنی از طرف شارع بر جواز آن وارد نشده است و و در آیه « فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُمْ مِنَ النِّسَاءِ» لفظ نساء اختصاص به مونث بنی آدم دارد پس غیر آن بر تحریم باقی می ماند چون اصل در ابضاع و فروج حرمت است مگر اینکه دلیلی بر حلیت وارد شود.
4-بخاطر ضرری که متوجه فرزند است حرّ (انسان آزاد) از ازدواج با أمة (کنیز) منع می شود چون فرزند او برده می گردد شکی نیست که ضرر در ازدواج با جن بیشتر است پس وقتی از ازدواج با کنیز بخاطر اختلاف در نوع منع می شود از نکاح با جنیة از باب اولی بخاطر اختلاف در جنس منع می گردد.
5-از انزاء خر بر اسب نهی شده است و در روایتی که ابوداود ، نسائی و احمد نقل کرده اند پیامبر فرمود: « انما یفعل ذلک الذین لا یعلمون» یعنی جاهلان این کار را انجام می دهند. این منع بخاطر اختلاف در جنس است که به نسبت انسان و جن از باب اولی صدق می کند.
6-از امام مالک در مورد مردی از جن که می خواهد با دختری ازدواج کند سوال شد ایشان در جواب گفت: «لَا أَرَى بِهِ بَأْسًا فِی الدِّینِ ، وَلَكِنْ أَكْرَهُ أَنْ تُوجَدَ امْرَأَةٌ حَامِلَةٌ فَتَدَّعِی أَنَّهُ مِنْ زَوْجِهَا الْجِنِّی فَیكْثُرُ الْفَسَادُ.» یعنی از لحاظ شرعی ( در صورتی که جنی مسلمان باشد) اشکالی نمی بینم اما آنرا مکروه می دانم چرا که زمانی که زن از جنی باردار شد به او گفته می شود شوهر تو کیست؟ او می گوید از جنیان است و به این صورت فساد و فحشاء در اسلام زیاد می شود.
7-از جهت غریزه و فطرت انسان تمایلی برای ازدواج با جن ندارد و نزد انسانها چنین ازدواجی شوم و غریب است.
8-حدیث ابی سعید رضی الله عنه که مسلم روایت کرده و رسول الله صلی الله علیه و سلم می فرماید: « إن بالمدینة جنا قد أسلموا فإذا رأیتم منهم شیئا فآذنوه ثلاثة أیام فإن بدا لكم بعد ذلك فاقتلوه فإنما هو شیطان» یعنی در شهر مدینه جنیان وجود دارند که مسلمان شده اند پس اگر چیزی از جنیان را مشاهده کردید سه روز به او مهلت دهید تا آنجا را ترک کند اگر بعد از آن نمایان شد آنرا بکشید چون شیطان است.
در این حدیث از ارتباط و نزدیک شدن جن با انسان منع شده است پس چگونه امکان دارد که ازدواج مسلمان با جنی جایز باشد.
9-ازدواج با جن مقاصد شرعی نکاح را محقق نمی کند چون مهمترین مقاصد نکاح تولید مثل و ایجاد انس و الفت ومحافظت جامعه از فساد و تباهی است . وقتی که تحقق این مقاصد در ازدواج انسان با انسان وجود نداشته باشد چنین ازدواجی مکروه است و از آن منع می گردد پس نکاح با جنی از باب اولی مردود است.
10-خداوند از موالات و دوستی با اجنه و شیاطین منع کرده است و می فرماید: « وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ كَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّیتَهُ أَوْلِیاء مِن دُونِی وَهُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلاً »(سوره الكهف 50 )
یعنی آن گاه كه ما به فرشتگان گفتیم : برای آدم سجده كنید . آنان جملگی سجده كردند مگر ابلیس كه از جنّیان بود و از فرمان پروردگارش تمرّد كرد . آیا او و فرزندانش را با وجود این كه ایشان دشمنان شمایند ، به جای من سرپرست و مددكار خود می گیرید ؟ ! ستمكاران چه عوض بدی دارند !
11-ازدواج با جن خطرات زیادی برای انسان ببار می اورد ، از جمله مسلط شدن جنی ها بر زوج انسی خود می باشد ،و حتی او را به قتل نزدیکان و فرزندان انسی اش دستور دهد و او را از ازدواج و مقاربت با همسر انسی منع کند . آنچنانکه علما در کتب مختلف بیان کرده اند رها شدن از زوج یا زوجه جنی بسیار سخت است.
«وَأَنَّهُمْ ظَنُّوا کَمَا ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ یَبْعَثَ اللَّهُ أَحَدًا» ﴿٧﴾
و اینکه آنها گمان کردند ،همانگونه که شما گمان میکردید، که خداوند هرگز کسی را (به نبوّت) مبعوث نمیکند.(٧)
« وَأَنَّا لَمَسْنَا السَّمَاءَ فَوَجَدْنَاهَا مُلِئَتْ حَرَسًا شَدِیدًا وَشُهُبًا »﴿٨﴾
و ما بر آسمان دست یافتیم و آن را پر از نگهبانان توانا و تیرهای شهاب یافتیم(٨)
«مُلِئَتۡ» «پراشده».
«حَرَسٗا» «محافظان، نگهبانان».
«وَأَنَّا کُنَّا نَقْعُدُ مِنْهَا مَقَاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ یَسْتَمِعِ الآنَ یَجِدْ لَهُ شِهَابًا رَصَدًا» ﴿٩﴾
و اینکه ما پیش از این به استراق سمع در آسمانها مینشستیم؛ امّا اکنون هر کس بخواهد استراق سمع کند، شهابی را در کمین خود مییابد. (٩)
شهاب:«شهاب» در لغت به معنای شعله ای از آتش است که زبانه می کشد.( راغب، مفردات فی غریب القرآن، جلد 1، صفحه 465. )
رصد: «رصد» در لغت به معانی آماده برای مراقبت، در کمین بودن و کمین کننده آمده است.( قاموس قرآن، جلد 3،صفحه 101.)
استراق سمع:استراق اصلاً از ماده « سرقت» به معنای دزدى است، گرفته شده است(لسان العرب، جلد10، صفحه156.) دزدی یا سرقت یعنى اینکه مال کسی را به طور مخفیانه برمیداری بدون اینکه مالک وصاحب مال از آن اطلاع داشته باشد .
« استراق سمع » هم به معنای دزدى کلام است؛ یعنی وقتی که دو نفر با هم آهسته صحبت می کنند و می خواهند کسى متوجه صحبت آنان نشود، شخصى در خفا به کلام آنها گوش میدهد ، طوریکه دین مقدس اسلام این استماع مخفیانه را نگوهش نموده واز جمه آنرا از گناهان کبیره بحساب اورده است.
پیامبر صلی الله علیه وسلم با زیبای خاصی فرموده است : « لَا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ قَتَّاتٌ »( سخن چین وارد بهشت نمی شود ) ( بخاری 6056 و مسلم 105 )
همچنان پروردگار با عظمت ما درمورد استراق سمع در (سوره صافات) می فرماید :
« إِلاَّ مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ ثاقِبٌ .» (مگر آنها که در لحظهاى کوتاه براى استراق سمع به آسمان نزدیک شوند، که «شهاب ثاقب» آنها را تعقیب مىکند)
واین موضوع یکبار دیگر در ( آیات 17 الی 18 سورۀ الحجر ) چنین یاد آوری شده است :« وَحَفِظْنَاهَا مِن کُلِّ شَیْطَانٍ رَّجِیمٍ * إِلَّا مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ مُّبِینٌ » «و آن را» (یعنی: آسمان را) «از هر شیطان رانده شدهای حفظ کردیم» (به طوری که شیاطین نمیتوانند به آن دستبرد زده و چیزی از وحی یا غیر آن را بشنوند) « مگر کسی که دزدیده گوش فرادهد که شهابی روشن در پی او میافتد» (و بیدرنگ او را دنبال کرده یا به قتلش میرساند، یا او را آشفتهحال و درمانده میگرداند چنانکه در هر حال از استراق سمع بازش میدارد.).
در مورد آیات سورۀ جن ، آیات از سورۀ (صافات ) وآیات ازسورۀ ( حجر) که در فوق از آن یاد آوری بعمل آوردیم، مفسرین تفاسیر مختلفی در تفاسیر خویش ارائه داشته اند از جمله مفسر« تفسیر فی ظلال » بابسیار دقت به این موضوع اشاره فرموده می فرماید :
« اینها حقایقى است که درک آن براى ما ممکن نیست و باید به آنچه در عمل واقعى ما در این زندگى مؤثر است بپردازیم» این مفسر جلیل القدر به تفسیر اجمالى در این بابت قناعت نموده ، و از توضیح و تبیین بیشتر این مسئله خود داری نموده است .
او با اعتراف به ناتوانی درک این حقایق، مىگوید: «شیطان و چگونگی استراق سمع او و همچنین این که شیطان چه چیزی را استراق سمع می کند؟! از غیب هاى الاهى است که از خلال نصوص نمى توان به آن دست یافت، و پرداختن به آن نتیجهاى ندارد؛ زیرا بر اعتقادات ما چیزى نمىافزاید، و جز اشتغال فکر انسان به امرى که به او ارتباط خاصى ندارد و او را از انجام عمل حقیقی او در این زندگى باز مىدارد ثمرهاى نخواهد داشت. (شاذلی، سیدبن قطب، تفسیر فی ظلال قرآن، جلد 4، صفحه 2133، ناشر دارالشروق، چاپ هفدهم، بیروت، 1412ق. )
مفسر تفسیر نمونه درتفسیر خویش نیز به این موضوع تماس گرفته ومینویسد: «البته نباید تردید داشت که قرآن یک کتاب بزرگ انسان سازى و تربیت و حیات است، اگر چیزى ارتباط با زندگی انسان ها نداشته باشد مطلقا در آن مطرح نخواهد شد، همه آن درس زندگى است، چرا که قرآن نور و کتاب مبین است و براى فهم و تدبر و هدایت مردم نازل شده است، پس چگونه فهم این آیات به ما ارتباطی ندارد؟ به هر حال ما این طرز موضعگیرى را در برابر این گونه آیات و مانند آن نمىپسندیم . ) (مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، جلد11، صفحه 43، دارالکتب اسلامیه، چاپ اول، تهران،1374ش)
نظریات سایرمفسران در مورد «استراق سمع»:
سایر مفسرین در مورد تفسیر «استراق سمع» تفاسیر مختلفی را در این بابت ارائه داشته اند ، طوریکه برخی ازاین مفسرین می فرمایـند:
که به یک بارکی موضوع «پر شدن آسمان از نگهبانان قوی پیش آمد ، و قبلا چنین نبوده، بلکه جنیان آزادانه به آسمان پائین وبالا مىرفتند، و در جایى که خبرهاى غیبى و سخنان ملائکه به گوششان برسد مىنشستند». و از ذیل آیه که با « فاء» تفریع فرموده: «فمن ...» استفاده مىشود که جنیان خواستهاند بگویند از امروز هر کس از ما بخواهد در آن نقطههاى قبلى آسمان به گوش بنشیند، تیرهاى شهابى را مىیابد که از خصوصیاتش این است که تیراندازى در کمین دارد.
از مجموع دو آیه مربوط به این نتیجه مهم میرسیم که : جنیان به یک حادثه مهمی در آسمان برخوردهاند، حادثهاى جدید که مقارن با نزول قرآن و بعثت خاتم الانبیاء محمد صلی الله علیه وسلم رخ داده، و آن عبارت از این است که با بعثت رسول الله صلی الله علیه وسلم ، جنیان از تلقى اخبار غیبى آسمانى و استراق سمع براى به دست آوردن آن ممنوع گردیدند .
بنابراین، این گونه می توان مطرح کرد که منظور از آسمان که جایگاه فرشتگان است، یک عالم ملکوتى و ما وراء طبیعى است، و از این جهان محسوس، برتر و بالاتر است، و منظور از نزدیک شدن شیاطین به این آسمان براى استراق سمع و پرتاب کردن شهاب ها به آنها آن است که آنها مىخواهند به جهان فرشتگان نزدیک شوند تا از اسرار خلقت و حوادث آینده آگاهى یابند، ولى آنها شیاطین را با انوار معنوى ملکوتى که تاب تحمل آن را ندارند مىرانند.
از (مجموع آیات سورۀ جن و حجر و صافات ) بر می آید که موجوداتی به نام جن تا زمان معینی به عالم ملائکه راه می یافتند و یا به آن عالم نزدیک می شدند و سخنان ملائکه را می شنیدند و بعد از یک حادثه تاریخی آنها از ورود به آن فضا محروم و ممنوع شده اند و اگر به آن فضایی که ممنوع شده اند، جهت استراق سمع نزدیک شوند، بوسیله نگهبانانی از ملائکه تحت تعقیب قرار می گیرند و رانده می شوند.
حضرت ابنعباس رضی الله عنه می فرماید: «قبل از تولد عیسی علیه السلام شیاطین از آسمانها بازداشته نبودند لذا به آسمانها وارد شده اخبار غیب را از فرشتگان میشنیدند و سپس آن را به منجمان و کاهنان انتقال میدادند و چون عیسی علیه السلام متولد شد، شیاطین از سه آسمان بازداشته شدند و بعد از آن که رسول خدا صلی الله علیه و سلم متولد شدند، آنها از همه آسمانها ممنوع شدند، از این جهت کار کاهنی با بعثت رسول الله صلی الله علیه و سلم از رونق افتاد».
پروردگار با عظمت در ( آیات 6 الی 10 سورۀ الصافات ) می فرماید: « إِنَّا زَیَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْیَا بِزِینَةٍ الْکَوَاکِبِ، وَحِفْظًا مِّن کُلِّ شَیْطَانٍ مَّارِدٍ ، لَّا یَسَّمَّعُونَ إِلَی الْمَلَإِ الْأَعْلَیٰ وَیُقْذَفُونَ مِن کُلِّ جَانِبٍ ، دُحُورًا وَلَهُمْ عَذَابٌ وَاصِبٌ ، إِلَّا مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ ثَاقِبٌ » «ما آسمان دنیا را به زینت ستارگان زینت دادهایم ، و آن را از هر شیطان سرکشی محفوظ داشتیم * نمیتوانند به ملأ أعلی گوش فرا دهند ، و از هر سو به راندنی سخت پرتاب میشوند، و برایشان عذاب دایمی است، مگر کسی که برباید به ربایشی، پس شهابی درخشان ازپی او میتازد».
بنابراین شیاطین هنگام استراق سمع مورد حمله شهابهای آتشین از طرف فرشتگان میشوند، مگر چیزی از سخن فرشتگان را که یکباره و به سرعت استراق سمع کند زیرا فرشتگان در میان خود، راجع به آنچه که در عالم روی خواهد داد ـ قبل از آنکه اهالی زمین آن را بدانند ـ سخن میگویند و مذاکره میکنند.
و مضمون احادیث صحیح دراینباره، گویای آن است که قبل از اسلام، شیاطین به منظور استراق سمع به سوی آسمان بالا میرفتند و چون خداوند به امری از امور زمین حکم میراند، اهالی آسمان راجع به آن گفتوگو میکردند و شیطانیکه تا نزدیکشان آمده بود، آن سخن را میشنید و سپس آن را به شیطانی که پایینتر از وی بود القا میکرد و چهبسا که شهاب او را بعد از آنکه سخن را القا کرده بود، می سوزانید و چهبسا هم نمیسوزانید. آنگاه شیاطین این سخن را بهسوی کاهنان القا میکردند پس آنها با آن سخن صد دروغ را درآمیخته و به خورد مردم میدادند و جاهلان تمام آن سخنان را باور میکردند. اما آنگاه که خدای عزوجل آیین اسلام را نازل کرد، آسمان بهشدت مورد حراست قرار گرفت به طوریکه هیچ شیطانی دیگر نمیتواند از تیررس شهابها بگریزد، و بدین گونه وحی خویش را از دستبرد شیاطین حفظ نمود.
طوریکه در تفسیر (آیۀ 9 ، سورۀ جن ) به تفصیل بیان شد: «(جنیان گفتند) و اینکه ما پیش از این برای شنیدن از آسمان در نشستنگاه هایی مینشستیم» (یعنی: برای آنکه اخبار آسمان را از فرشتگان دزدانه بشنویم و سپس آن اخبار را به سوی کاهنان بیفگنیم) «اما اکنون هر کس گوش بسپارد، برای خود شهابی در کمین مییابد» (یعنی: خدای سبحان با بعثت پیامبر خویش آسمان را از دستبرد اخبار توسط جنیان با شهابهای سوزانی نگهبانی کرد پس هر کس از ما به آن گوش بسپارد، شهابی را در کمین خود مییابد تا او را مورد هدف قرار داده و از گوش سپردن و شنیدن اخبار آسمان بازش دارد.)
احمد، ترمذی و نسائی از ابنعباس روایت کردهاند که فرمود: «قبل از بعثت، شیاطین نشستنگاههایی در آسمان داشتند که در آنها به شنیدن وحی میپرداختند و چونیک کلمه را میشنیدند، نه کلمه دیگر هم بر آن افزوده (و آن را به کاهنان منتقلمیکردند) اما فقط آن یک کلمه حق بود و آنچه بر آن افزوده شده بود، باطل و ناروا بود ولی چون رسول الله صلی الله علیه و سلم به رسالت برانگیخته شدند، شیاطین از این نشستنگاههای خود بازداشته شدند، سپس آنها این رویداد را با ابلیس در میان گذاشتند، ابلیس به آنها گفت: عامل این امر چیزی جز وقوع یک پدیده جدید در روی زمین نیست. آنگاه او لشکریانش را به اطراف و اکناف زمین فرستاد پس گروهی از آنان رسول خدا صلی الله علیه و سلم را در میان دو کوه مکه مکرمه ایستاده یافتند و نزد ابلیس آمده این خبر را به وی دادند. ابلیس گفت: این همان رویداد و حادثهای است که در زمین رخ داده است.
جن ها برای استراق صرف تا بالای ابرها می رفتند:
هدف از استماع جن ها برای شنیدن اخبار آسمانی به این معنا نیست که آنها توانمندی آترا داشتند، تا خود را به اسمانها برسانند، بلکه جن ها صرف خود را تا بالای ابر ها میرساندند، واخبار آسمان را گوش می کردند .
در حدیثی از حضرت بی بی عایشه که در صحیح بخاری نیز ذکر شده است ، ودرآن آمده است که :« إن الملائكة تنزل فی العنان وهو السحاب، فتذكر الأمر قضی فی السماء فتسترق الشیاطین السمع فتسمعه، فتوحیه إلى الكهان فیكذبون معها مائة كذبة من عند أنفسهم» ( البخاری ح3210، مسلم ح 2228)
حضرت بی عائشه می فرماید : که ازرسول الله صلی الله علیه وسلم شنیدم که فرمود : فرشتگان تا عنان سماء که به معنای ابر است ، نازل می شوند ودر آنجا از آنچه در اسمانها مقدر شده است ، تذکر می کنند ، واز آنجا شیاطین این اخبار را می دزدند ومی شنوند وبه کاهنان می رسانند واز طرف خود صد دروغ به آن آمیخته وبه آنها می گویند .
خلاصه اینکه اجنه قبل از بعثت به اسمان می رفتند واستراق سمع میگردند ولی بعد از ازبعثت رسول الله صلی الله علیه و سلم اجنه از استراق سمع منع گردیدند، تا نتوانند چیزی از قرآن را دزدیده و آن را به زبان کاهنان بیفگنند و بر اثر آن کار وحی آشفته و درهم شود زیرا در آن صورت دانسته نمیشود که راستگو کیست.
بنابراین این اشخاص که ادعاء علم غیب گذشته و حال و آینده میکنند در واقع عرّاف و کاهن هستند و با جن در رابطه هستند و آنها را عبادت میکنند، و حرام است کسی نزد آنها برود و از آنها سؤال کند و یا دعاء بطلبد، پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمودند:« من أتی عرافا فسأله عن شیء لم تقبل له صلاة أربعین یوما » (صحیح مسلم) (هر آنکس نزد عرّافی بیاید و از او سؤالی کند نماز چهل روزش قبول نخواهد شد )
علاوه برآن مرتکب گناه کبیره، بادرنظرداشت اینکه چهل روز نماز هم میخواند ولی نمازش قبول نمیشود واگر شخص با این اخبار باورکند درشرع اسلام همین است که مرتکب کفر شده است.
استراق جن از کدام آسمان بود:
تعدادی از مفسرین بدین عقیده اند که :استراق سمع توسط بشکل بود ،که أجنه را به صورت ستونهایی روی هم به طرف آسمان قرار میگرفتند وبدین طریق استراق سمع میکردند. ولی تعدادی دیگری از مفسرین بنابر بر فحوای ( آیات 8 و9 سورۀ جن ) می نویسند که:
هدف از آسمان که در آن جن به استراق سمع قادر گردیده است، آسمان اول است نه زمین، که شامل ستارگان هستند، زیرا شیاطین در آسمان نشیمنگاهی برای استراق سمع ایجاد میکنند، ولی اینها صرف قدرت رفتن به آسمان اول را دراند نه بشیتر از آن زیرا در صورتیکه از آسمان اول بالا می رفتند توسط ملائکه، توسط ستاره های آتشین که به سوی آنها پرتاب مینمودند، آنان را می سوزند واز نزدیک شدن شان جلوگیری بعمل می آمد.
مفسر تفسیر انوارالقرآن می نویسد: آن جنیان افزودند: «و اینـکه ما آسمان را لمس کردیم» یعنی: ما جویای اخبار آن شدیم چنانکه عادت ما بوده است؛ «پس آن را یافتیم که از نگهبانان پر شده است» یعنی: از فرشتگانی که آن را از استراق سمع پاسبانی و نگهبانی میکنند، نگهبانانی که « نیرومند» و قوی بودند «و از شهابهایی» پر شده است که بر ما حملهور میشوند. البته این تحول بعد از بعثت رسول اکرم صلی الله علیه وسلم در آسمان روی داد.
شهاب: همان تیر آتش ستارگان است.
آن جنیان افزودند: «و اینکه ما پیش از این برای شنیدن از آسمان در نشستنگاههایی می نشستیم» یعنی: برای آنکه اخبار آسمان را از فرشتگان دزدانه بشنویم و سپس آن اخبار را به سوی کاهنان بیفگنیم؛ «اما اکنون هر کس گوش بسپارد، برای خود شهابی در کمین مییابد». یعنی: خدای سبحان با بعثت پیامبر خویش آسمان را از دستبرد اخبار توسط جنیان با شهابهای سوزانی نگهبانی کرد پس هر کس از ما به آن گوش بسپارد، شهابی را در کمین خود مییابد تا او را مورد هدف قرار داده و از گوش سپردن و شنیدن اخبار آسمان بازش دارد.
در مورد استراق سمع وشهاب ثاقب در حدیثی آمده است:
- دریکی از شب رسول اکرم صلی الله علیه وسلم ستارهای را دید که روشن شد و از جای خودش بسرعت دور گشت. آنحضرت صلی الله علیه وسلم به اصحاب اش فرمود: «شما در دوره جاهلیت، در مورد این ستارگان که به آنها (شهاب ثاقب) میگویند، چه نظر داشتید؟» یاران عرض کردند، ما عقید داشتیم که بخاطر بدنیا آمدن یا مردن شخصیتی بزرگ، چنین اتفاقی میافتد، رسول اکرم صلی الله علیه وسلم فرمود: «خیر، چنین نیست. بلکه واقعیت این است که هر وقت پروردگار عالم برای انجام کاری تصمیم میگیرد، حاملین عرش تسبیح میگویند، بعد اهالی آسمان هفتم تسبیح میگویند، تا اینکه نوبت به اهالی آسمان دنیا میرسد، بعد اهالی آسمان هفتم، از حاملین عرش میپرسند که پروردگار ما چه فرموده است؟ حاملان عرش اهالی آسمان را از تصمیم پروردگار با خبر میسازند، بعد اهالی هر آسمان دیگر کسب خبر میکنند تا نوبت به آسمان دنیا میرسد. در این هنگام، شیاطین در صدد استراق سمع بر میآیند، آنگاه بوسیله این ستارگان رانده میشوند. شیاطین، سخنانی را که شنیدهاند برای دوستان خود میبرند. اگر این سخنان، بدون کم و کاست گفته شوند، حقاند. اما شیاطین از جانب خود مطالبی را به آنها اضافه میکنند». (مسلم و احمد).
در حدیثی دیگر که بخاری روایت کرده، میفرماید: هنگامی که از رسول اکرم صلی الله علیه وسلم درباره سخنان افراد کاهن پرسیدند، فرمود: سخن کاهن، واقعیت ندارد. مردم عرض کردند، ولی آنها گاهی سخنانی میگویند که واقعیت دارند. آنحضرت صلی الله علیه وسلم فرمود: «آنها در واقع همان سخنان حقی است که جنها و شیاطین استراق سمع نموده و به اطلاع آنها رسانیدهاند البته همراه با صد تا دورغ».
شهاب ثاقب قبل از بعثت بود ویا بعد از بعثت:
در مورد شهاب ثاقب مفسرین نظریات مختلفی ارائه داشته اند، برخی بدین عقیده اند که شهاب ثاقب قبل از بعثت پیامبر صلی الله علیه وسلم نیز وجود داشت،ولی مطابق نصوص قرآنی واحادیث نبوی کار دفع شیاطین به وسیله این شهاب ها صرف بعد از بعثت پیامبر صلی الله علیه وسلم صورت گرفته است.
طوریکه گفته امدیم شهاب ثاقب در عرف شکستن ستاره ودر عربی به انقضاض الکوکب گفته میشود که از قدیم الایام در دنیا سماوی در جریان بود، ولی ازآیات متبرکه جن، چنین معلوم میشود که شهاب ثاقب،مختص به زمان وعهد نبوی است، اما در مورد اینکه برخی مفسرین میگویند که شهاب ثاقب از قدیم الایام وجود داشت،در جواب باید گفت که فرق نمی کند که شهاب ثاقب از قبل وجود داشته باشد ویا اینکه مواد آتشین بنام شهاب ثاقب از زمین به فضا می رسند، وبعداً شعله ور می شوند ویا حقیقتش این باشد که این ماده آتشین از خود ستاره ها ویا سیاره ها بیرون آیند، به همه حال این عملیه که بنام شهاب ثاقب است برای دفع استراق سمع شیاطین از اخبار اسمانی است که بعد از بعثت آن حضرت صلی الله علیه وسلم آغاز گردیده است.
توضیح پیامبر اسلام در مورد استراق سمع:
رسول الله صلی الله علیه وسلم نحوه استراق سمع جن ها را را چنین توضیح وتعریف نموده است: وقتی خداوند می خواست کاری انجام گیرد فرشتگان بمنظور اطاعت از وی پرهای خود را مانند زنجیری بر صخره ای می زدند. وقتی اضطراب دلهایشان زدوده شد، با هم می گفتند: پروردگار چه فرمود؟ می گویند: هر آنچه گفته حق است، او برتر و بزرگ است.
استراق کنندگان این گفتگوی فرشتگان را می شنیدند و آن را به دیگران منتقل می کردند، آنها نیز آن را به دستهی دیگری منتقل میکنند، تا اینکه در نهایت آن کلمهی استراق شده را به ساحر یا کاهنی میرسانند، چه بسا ممکن است قبل از رساندن آن کلمه به ساحر و یا کاهن شهاب سنگی آن را نشانه بگیرد و کسی از آن اطلاع نیابد، و ممکن است هیچ شهاب سنگی آن را نپیماید و به دست کسی بیفتد، از اینرو به وسیلهی آن یک کلمه صحیح و درست صد کلمهی دروغ را ردیف مینماید، زیرا مردم میگویند: مگر فلان روز چنین و چنان نگفت که درست از آب درآمد؟ پس با توجه به کلمهی درستی که از آسمان استراق نموده تمامی دروغهای وی تصدیق میشوند.
«وَأَنَّا لا نَدْرِی أَشَرٌّ أُرِیدَ بِمَنْ فِی الأرْضِ أَمْ أَرَادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَدًا» ﴿١٠﴾
و اینکه (با این اوضاع) ما نمیدانیم آیا اراده شرّی درباره اهل زمین شده یا پروردگار شان خواسته است آنان را هدایت کند؟!(١٠)
«أُرِیدَ»: اراده شده است. مقدّر گشته است.
«رَشَداً»: هدایت و رهنمود. مراد خیر و برکت مادی و معنوی است.
«وَأَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَمِنَّا دُونَ ذَلِکَ کُنَّا طَرَائِقَ قِدَدًا »﴿١١﴾
و اینکه در میان ما، افرادی صالح و افرادی غیر صالحند؛ و ما گروههای متفاوتی هستیم. (١١).
به قولی: هدف از صالحان: مؤمنان جناند و مراد از کسانی که دون اینند؛ کافرانشانند «ما روندگان راههای گوناگونیم» یعنی: ما جنیان گروههایی هستیم متفرق و پراگنده و دستههایی هستیم مختلف، دارای خواستههایی متضاد و متباین و راه و روشهایی دور از هم. حضرت سعید بنمسیب(رض)میگوید: «جنیان متشکل بودند از مسلمانان، یهود، نصاری و مجوس».
«قددا » جمع قدة : فرقه، دسته ، گروه
« وَأَنَّا ظَنَنَّا أَنْ لَنْ نُعجِزَ اللَّهَ فِی الأرْضِ وَلَنْ نُعْجِزَهُ هَرَبًا »﴿١٢﴾
و اینکه ما یقین داریم هرگز نمیتوانیم بر اراده الله در زمین غالب شویم و نمیتوانیم از (پنجه قدرت) او بگریزیم (١٢)
«ظَنَنَّا»: یقین داریم. قطعاً دانستهایم.
«هَرَبٗا» «گریز، فرار».
«وَأَنَّا لَمَّا سَمِعْنَا الْهُدَى آمَنَّا بِهِ فَمَنْ یُؤْمِنْ بِرَبِّهِ فَلا یَخَافُ بَخْسًا وَلا رَهَقًا» ﴿١٣﴾
و اینکه ما هنگامی که هدایت قرآن را شنیدیم به آن ایمان آوردیم؛ و هر کس به پروردگارش ایمان بیاورد، نه از نقصان میترسد و نه از ظلم! (١٣)
«بخسا ـ رهقا » بخسا : نقصان و کاهش .».
«رهقا : ستم .»
« وَأَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَمِنَّا الْقَاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولَئِکَ تَحَرَّوْا رَشَدًا »﴿١٤﴾
و اینکه گروهی از ما مسلمان و گروهی ظالمند؛ هر کس اسلام را اختیار کند راه راست را برگزیده است (١٤)
« القاسطون »: «کج روان و منحرفان . ستمکاران و بیدادگران .»
«تَحَرَّوۡاْ» «جستجو کردند، برگزیدند».
«وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبًا» ﴿١٥﴾
و امّا ظالمان (و منحرفان) پس هیزم دوزخند!(١٥)
«ٱلۡقَٰسِطُونَ» «ستمگران، کافران».
«قاسط »: از «قسط» است به معنی کجرو از راه حق. مقسط: از «اقسط» به معنی برپادارندۀ عدل است.
«حَطَبٗا» «هیزم».
« وَأَلَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِیقَةِ لأسْقَیْنَاهُمْ مَاءً غَدَقًا »﴿١٦﴾
و اینکه اگر آنها (= جنّ و انس) در راه (ایمان) استقامت ورزند، با آب فراوان سیرابشان میکنیم! (١٦)
« غدقا » «فروان ، زیاد .»
فحوای جمله « وَأَلَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِیقَةِ »که در آیه مبارکه تذکر رفته است این واقعیت را برای ما آنسانها می آموزاند که:مهمتر از ايمان، پايدارى و استقامت بر آن است. ودر ضمن به ما می آموزاند که؛ در ميان راهها، تنها يك راه حق قابل قبول است. همچنان آیه متبرکه با زیبای خاصی بیان می دارد که :آثار ايمان تنها در آخرت نيست، بلكه در دنيا نيز ظاهر مىشود.
شأن نزول:
- و از مقاتل روایت کرده است: هفت سال بر کفار قریش باران نبارید. پس آیۀ « و اينكه اگر ( بنى آدم) بر شيوه ( راستين اسلام) پايدار مىماندند به آنان آب (و امكاناتى) بسيار بهره مىداديم».« وَأَلَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِیقَةِ لأسْقَیْنَاهُمْ مَاءً غَدَقًا » «و آنكه مساجد خاصّ خداوند است. پس كسى ديگر را با خداوند [به نيايش] مخوانيد». در موردشان نازل شد.
«لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَمَنْ یُعْرِضْ عَنْ ذِکْرِ رَبِّهِ یَسْلُکْهُ عَذَابًا صَعَدًا »﴿١٧﴾
هدف این است که ما آنها را با این نعمت فراوان بیازماییم؛ و هر کس از ذکر پروردگارش روی گرداند، او را به عذاب شدید و سخت گرفتار میسازد!(١٧)
یعنی: هرکس از قرآن، یا توحید، یا عبادت، یا از موعظه و اندرزروی بگرداند خداوند متعال او را به عذابی سخت و سهمگین گرفتار میکند.
« صعدا » «سخت، غیر قابل تحمل ، طاقت فرسا .»
« وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدًا »﴿١٨﴾
و اینکه مساجد خاص برای عبادت الله است، پس کسی دیگر را با الله مخوانید. (١٨)
شأن نزول:
- ابن ابوحاتم از طریق ابوصالح از ابن عباس (رض) روایت کرده است: گروهی از جنیان گفتند: ای رسول خدا! به ما اجازه بده به کنار تو در مسجد نماز بخوانیم. پس خدا«و آنكه مساجد خاصّ خداوند است. پس كسى ديگر را با خداوند ( به نيايش) مخوانيد».﴾ را نازل کرد.
- ابن جریر از سعید بن جبیر روایت کرده است: گروهی از اجنه به نبی کریم گفتند: چگونه در کنار تو به مسجدت نماز بخوانیم، در حالی که از تو دوریم. پس آیة«وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدًا » نازل گردید. (طبری 35128)
« وَأَنَّهُ لَمَّا قَامَ عَبْدُ اللَّهِ یَدْعُوهُ کَادُوا یَکُونُونَ عَلَیْهِ لِبَدًا» ﴿١٩﴾
و اینکه چون بنده الله بر خواست تا او را به (عبادت الله) بخواند نزدیک بود که بر او هجوم آورند.(١٩)
« لبد »: «جمع لبدة ، متراکم و انباشته.»
« قُلْ إِنَّمَا أَدْعُو رَبِّی وَلا أُشْرِکُ بِهِ أَحَدًا» ﴿٢٠﴾
بگو: «من تنها پروردگارم را میخوانم و هیچ کس را شریک او قرار نمیدهم (٢٠)
«قُلْ إِنِّی لا أَمْلِکُ لَکُمْ ضَرًّا وَلا رَشَدًا »﴿٢١﴾
بگو: من مالک هیچ گونه زیانی برای شما نیستم و نمیتوانم شما را هدایت کنم. (٢١)
«قُلْ إِنِّی لَنْ یُجِیرَنِی مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ وَلَنْ أَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدًا» ﴿٢٢﴾
بگو: «(اگر من نیز بر خلاف فرمانش رفتار کنم) هیچ کس مرا در برابر او حمایت نمیکند و پناهگاهی جز او نمییابم »(٢٢)
«لَن یُجِیرَنِی»: هرگز پناهم نمیدهد. هیچ وقت مرا در جوار خود نمیگیرد (ملاحظه شود سورۀ: مؤمنون، احقاف، ملک ).
«مُلْتَحَداً»: پناهگاه. ملجأ (ملاحظه شود سورۀ: کهف ).
شأن نزول:
- ابن جریر از حضرمی روایت کرده است: یکی از اشراف جنیان که پیروان زیاد داشت میگفت: محمد امید دارد که خدا او را از رنج و سختی نجات میدهد. در حالی که من خودم میتوانم او را از رنج و سختی نجام بدهم. پس خدای بزرگ آیة « قُلْ إِنِّی لَنْ یُجِیرَنِی مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ وَلَنْ أَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدًا»«بگو: كسى مرا از [كيفر] خداوند پناه ندهد. و هرگز پشت و پناهى جز او نيابم». (طبری 35245. )
(مواخذ : اسباب نزول آیات قرآن کریم (ترجمة کتاب: لباب النقول فی أسباب النزول) تألیف:جلال الدین سیوطی تحقیق:عبدالرزاق المهدی ترجمة:عبدالکریم ارشد).
« إِلا بَلاغًا مِنَ اللَّهِ وَرِسَالاتِهِ وَمَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا »﴿٢٣﴾
تنها وظیفه من ابلاغ از سوی الله و رساندن رسالات اوست؛ و هر کس نافرمانی الله و رسولش کند، آتش دوزخ از آن اوست و جاودانه در آن میمانند! (٢٣)
«بَلاغاً»: ابلاغ تبلیغ.
«حَتَّى إِذَا رَأَوْا مَا یُوعَدُونَ فَسَیَعْلَمُونَ مَنْ أَضْعَفُ نَاصِرًا وَأَقَلُّ عَدَدًا» ﴿٢٤﴾
این کار شکنی کفّار همچنان ادامه مییابد) تا آنچه را به آنها وعده داده شده ببینند؛ آنگاه میدانند چه کسی یاورش ضعیفتر و جمعیّتش کمتر است! (٢٤)
«حَتّی إِذَا رَأَوْا»: (ملاحظه شود سورۀ : مریم ).
«نَاصِراً»: تمییز است.
«قُلْ إِنْ أَدْرِی أَقَرِیبٌ مَا تُوعَدُونَ أَمْ یَجْعَلُ لَهُ رَبِّی أَمَدًا »﴿٢٥﴾
بگو: «من نمیدانم آنچه به شما وعده داده شده نزدیک است یا پروردگارم زمانی برای آن قرارمیدهد؟!(٢٥)
«مَا تُوعَدُونَ»: آنچه به شما وعده داده میشود، مراد قیامت و عذاب آن است.
«أَمَداً»: مدّت زمان طولانی (ملاحظه شود سورۀ : آلعمران، کهف وسورۀ: حدید ).
« عَالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلَى غَیْبِهِ أَحَدًا »﴿٢٦﴾
(چون او) دانای همه رازهای پوشیده است، پس هیچ کسی را بر غیب خود آگاه نمیسازد(٢٦)
«فَلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ»: (ملاحظه شود سورۀ : انعام ، نمل ).
«إِلا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا »﴿٢٧﴾
مگر رسولانی که آنان را برگزیده و مراقبینی از پیش رو و پشت سر برای آنها قرار میدهد. (٢٧)
« یسلک ـ رصدا »:«یسلک : داخل می کند . روان می سازد .»
«رصدا : جمع راصد نگهبانان و مراقبان .»
«لِیَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَیْهِمْ وَأَحْصَى کُلَّ شَیْءٍ عَدَدًا »﴿٢٨﴾
تا بداند پیامبرانش رسالتهای پروردگارشان را ابلاغ کردهاند؛ و او به آنچه نزد آنهاست احاطه دارد و هر چیزی را با عدد شماره کرده است. (٢٨)
«لِیَعْلَمَ»: (ملاحظه شود : سورۀ: بقره، آلعمران ).
«عَدَداً»: شماره. شمرده. شمرنده. یکییکی. پاک است، و یا به معنی (إحصاء) و مفعول مطلق است، و یا این که در معنی (مَعْدُوداً) و حال (کُلَّ شَیْءٍ) و یا به معنی (عادّاً) و حال فاعل فعل (أَحْصی) است.
واقعاتی قبل از نزول سورۀ جن:
خوانندۀ محترم!
قبل از اینکه «سورۀ الجن » نازل شود، برخی از واقعاتی مهمی قبل از نزول آن بوقوع پیوسته بود که ذکر ویاد اوری آنرا دراین مبحث لازم وضروری میدانم :
واقعه ای اول: قبل از بعثت رسول الله صلی الله علیه وسلم شیطان تا آسمانها می رفتند ، وبه اخبار فرشتگان گوش فرا می دادند ، ولی بعد از بعثت رسول الله صلی الله علیه وسلم جن به وسیله « ثاقب » از این عمل ممنوع شدند وجلو آنان گرفته شد ، ودر ضمن تحقیق وبررسی از این حادثه ، گروهی از جنیان به محضر رسول الله صلی الله علیه وسلم رسیدند ، چنان که تفصیل آن در سوره احقاف بیان گردیده است .
واقعه ای دوم: در زمان جاهلیت عادات مردم بر این بود که هر گاه در اثنای سفر در جنگل یا هم وادی صحرا ویا هم دریا ، وقت استراحت شان فرا می رسید ، به این نیت که سردار از ما نگه داری ومحافظت کند، می گفتند: « آعوذ بعزیز هذا الوادی من سفها ء قومه » یعنی من از شرارت سفهای قوم سردار این رودخانه ، به او پناه می برم .
واقعه ای سوم: در اثر دعای بد ونفرین آن حضرت صلی الله علیه وسلم در مکه قحطی واقع شده بود ، وتا چندین سال ادامه داشت.
واقعه ای چهارم: وقتی که آن حضرت صلی الله علیه وسلم اقدام به دعوت به اسلام نمود ، کفار مخالف، علیه او هجوم آوردند. ( مواخـذ: تفسیر معارف القرآن : مفتی محمد شفیع عثمانی دیوبندی ترجمه مولانا محمد یوسف حسین پوری جلد چهاردهم )
ﻋﺪم رؤﻳﺖ جن به معنای ﺑﺮﻋﺪم وﺟﻮد او ﻧﻴﺴﺖ:
تعدادی از انسانها بدین عقیده اند که مخلوق که به چشم دیده نمیشود ما نباید به اصلآ بدان عقیده وباور داشته باشیم . در جواب ید گفت که :ﻋﺪﻡ ﺭﺅﻳﺖ ﺟﻦ ﺩﻟﻴﻞ ﺑﺮ ﻋﺪﻡ ﻭﺟﻮد آنها ﻧﻴﺴﺖ، در زندگی ما ﺑﺴﺎ ﭼﻴﺰﻫﺎﻱ ﺩﺭ ما حول ﻣﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ، ولی ما آنهارا نمی بینیم ، ﺑﻄﻮﺭ ﻣﺜﺎﻝ ﺑﺮﻕ ﺟﺮﻳﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ ولی ماآن آنرا نمی ﺑﻴﻨﻴﻢ، ﻟﻴﮑﻦ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﺛﺒﺎﺕ ﺁﻥ ﺑﻪ ﺍﺛﺮ ﺁﻥگروپ وغیره ﺍﺳﺘﺪﻻﻝ ﻣﻲ ﮐﻨﻴﻢ، ﻭهمچنین ﻫﻮﺍﺋﻲ ﮐﻪ ﺑﻮﺳﻴﻠﻪ ﺁﻥ ﻭﺟﻮﺩ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﻲ ﮐﻨﻴﻢ.
هکذا بطور مثال ﺭﻭﺡ ﮐﻪ ﺍﺳﺎﺱ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻣﺎ ﺑﺮ ﺁﻥ ﺍﺳﺘﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﺪﻥ ﺁﻥ می میریم ، ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺍﻳﻨﮑﻪ ﺁﻥ را نمی ﺑﻴﻨﻴﻢﻭ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﺁﻥ ﺭﺍنمی ﺷﻨﺎﺳﻴﻢ، ﺑﻪ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺑﻮﺩﻥ ﺁﻥ ایمان داریم . ﻭ ﭼﻴﺰﻫﺎﻱ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﻣﺜﻞ ﺟﺎﺫﺑﻪ زمین ،نیروی ﺁﻫﻦ ﺭﺑﺎ (ﻣﻐﻨﺎﻃﻴﺲ) ﻭ ﻏﲑﻩ ﻧﻴﺰ ﻣﻲ ﺗﻮﺍﻥ ﻧﺎﻡ ﺑﺮﺩ.
انکار از وجود جـن:
عالم جن و احوال آنها برای انسانها امری غیبی است و جز آنچه در کتاب الله و سنت صحیح پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ آمده است، چیزی از آن دانسته نمیشود. پس ایمان به آنچه در کتاب و سنت آمده است بدون تعجب و انکار و نیز سکوت در چیزی که درباره آن در کتاب و سنت چیزی نیامده است، واجب است. زیرا تلاش بیهوده برای نفی یا اثبات، گفتار بدون علم است که خداوند از آن نهی فرموده است.
« وَلا تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ کُلُّ أُولَئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْئُولا (سوره اسراء /36 )(و از آنچه به آن آگاهی نداری، پیروی مکن؛ چرا که گوش و چشم و دل، همه مسئولند).
بنآ هر آن شخصیکه از وجود جن انکار ورزد ، کافر ومطابق حکم قاطع شرعیت از دایره اسلام خارج میگردد؛ زیراانکار از جن مستلزم انکار دلایل متواتری است که در قرآن عظیم الشأن و سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم آمده است.
بنابراین ایمان به وجود جن از جمله ی ایمان به غیب است. ما آنها را نمیبینیم و برای اثبات وجود آنها به خبرهای درست (الله و پیامبر) اعتماد میکنیم.
الله تعالی درمورد ابلیس و لشکرش میفرماید«إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ» (شیطان و همدستانش، شما را از آنجا که آنها را نمی بینید، می بینند.)« اعراف/27»
ولی بمنظور توضیح بیشتر حکم شرعی خدمت خوانندگان محترم باید بعرض برسانم که : انکار دخول جن در کالبد انسان باعث کفر نیست؛ ولی تکذیب دلایل شرعی و انکار واقعیت است. به دلیل پوشیدگی این مسئله بر مردم، منکرِ آن کافر نمیشود. ولی در اشتباه است. چون دلیلی بر انکار این موضوع ندارد. بنابراین به عقل و درک خود تکیه میکند؛ بدیهی است که عقل در امور غیبی ملاک نیست. شیوه ی گمراهان چنین است که عقل را بر شریعت مقدم میدارند.
اثبات وجود جن:
شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله عالم شهیر جهان اسلام می فرماید: « هیچ یک از فرقه های اسلامی نه وجود جن را انکار نموده است و نه این موضوع را که خداوند حضرت محمد صلی الله علیه و سلم به سوی آنان فرستاده است ... علت این موضوع آن است که وجود داشتن اجنه با تواتر و بسیاری خبر پیامبران به ناچار معلوم و ثابت گردیده است و بالاجبار معلوم شده که آنان زنده، دارای اندیشه و اراده ی انجام اعمال بوده و حتی برای ایشان نیز اوامر و نواهی بیان شده است.»
دلایل وجود أجنه در قرآن عظیم الشأن بسیار می باشد، که ضرورتی به شمردن آن ها نمی بینم چرا که خداوند متعال یک سورۀ ی کامل را به نام آن ها « الجن » نامیده و در آن از اخبار و سرگذشت و گفته های بسیاری از آنان ذکر شده است.
آیا جـن برای خود پیامبر مستقل دارد:
در مورد اینکه اجنه برای خود پیامبر مستقل دارد ویا خیر، موضوع است که ذهن تعدادی را بخود مشغول ساخته است، برای روشنی مراجعه مینمایم به (آیۀ 130 ، سورۀ
الأنعام ) که می فرماید: «یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالإِنسِ أَلَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِّنکُمْ یَقُصُّونَ ». (در آن روز خداوند بدیشان میگوید:) ای جنّیان و ای انسانها! آیا پیغمبرانی از خودتان به سوی شما نیامدند).
از فحوای این آیه مبارکه با تمام وضاحت چنین فهمیده میشود که: خداوند متعال برای جن ها پیامبر فرستاده است.
ولی در هیچ یکی از نصوص شرعی تصریح نشده است که این پیامبران از خود جن ها بوده اند یا از انسانها، زیرا کلمه «منکم» در آیه متذگره محتمل هر دو معنی است .
یعنی احتمال دارد که پیامبر هر جنس از خود همان جنس باشد و این معنی درست است که پیامبر جن و انس، از مجموع این دو جنس باشد، پس این معنی که پیامبر جن و انس از یک جنس، یعنی از انسان باشد، نیز صحت پیدا می کند و در این باره دو دیگاه وجود دارد:
اول: اینکه جن ها از خود پیامبر دارند، ضحاک و ابن حوزی دیدگاه اول را تایید می کنند و ظاهر عبارت نیز همین را می رساند.
علامه ابن حزم می گوید:از میان انسانها قبل از حضرت محمد صلی الله علیه وسلم هیچ پیامبری بسوی جن ها مبعوث نشده است.
دوم: پیامبرِ جنیان از انسانها بوده اند: علامه سیوطی می فرماید: جمهور علماء از سلف و خلف بر این عقیدهاند که هرگز از جن ها نبی یا رسولی مبعوث نشده است. از ابن
عباس رضی الله عنه جاهد، کلبی و ابی عبید نیز چنین روایت شده است. (لوامع انوار البهیته: 2/223-224 .)
قول راحج این است که پیامبر جن ها، همان پیامبر انسانها بوده اند، و آیه «إِنَّا سَمِعْنَا کِتَابًا أُنزِلَ مِن بَعْدِ مُوسَی». ( سوره الأحقاف: 30 ) (اینان گفتند: ای قوم ما! ما به کتابی گوش فرا دادیم که بعد از موسی فرستاده شده است). هر چند نص صریح در این باره نیست اما دال بر این مطلب است. این مساله مبنای هیچ عملی نیست و در این باره، نص قاطعی نیز وجود ندارد.
و پیامبر ما صلی الله علیه وسلم برای انس و جن مبعوث شده است. علامه ابن تیمیه می فرماید: این یک اصل متفق علیه میان صحابه، تابعین، ائمه مسلمین و سایر فرقه های اسلامی است. (مجموع فتاوی: 19/9.)
اعتراف جن ها به پیامبران:
در این هیچگونه جای شکی نیست که :جن به اطاعت کردن پروردگار متعال مکلف هستند و از آنها بعضی مسلمان و بعضی دیگر کافرند و به صالح و ناصالح تقسیم می شوند همانطوریکه در(آیه 11 سوره جن ) بیان یافت :«جمعی از ما صالح و جمعی غیر از آن می باشند. ما فرقه های مختلف بودیم.»
و از زبان آنها در ( آیات 14- 15 ) بیان می دارد «جمعی از ما مسلمان و جمعی دیگر ستمکارند. پس کسی که مسلمان شد راه راست را انتخاب نموده ولی ستمکاران هیزم جهنم خواهند شد.»
و خداوند متعال جماعتی از جن را به طرف پیامبر صلی الله علیه و سلم که در حال قرائت بود معطوف داشت. آنها گوش دادند و به آن ایمان آوردند و به سوی قوم خویش برای دعوت کردنش بازگشتند.
چنانکه می فرماید: «وَإِذْ صَرَفْنَا إِلَیْکَ نَفَرًا مِّنَ الْجِنِّ یَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قَالُوا أَنصِتُوا فَلَمَّا قُضِیَ وَلَّوْا إِلَی قَوْمِهِم مُّنذِرِینَ،قَالُوا یَا قَوْمَنَا إِنَّا سَمِعْنَا کِتَابًا أُنزِلَ مِن بَعْدِ مُوسَی مُصَدِّقًا لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ وَإِلَی طَرِیقٍ مُّسْتَقِیمٍ،یَا قَوْمَنَا أَجِیبُوا دَاعِیَ اللَّهِ وَآمِنُوا بِهِ یَغْفِرْ لَکُم مِّن ذُنُوبِکُمْ وَیُجِرْکُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ،وَمَن لَّا یُجِبْ دَاعِیَ اللَّهِ فَلَیْسَ بِمُعْجِزٍ فِی الْأَرْضِ وَلَیْسَ لَهُ مِن دُونِهِ أَولِیَاء أُوْلَئِکَ فِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ» احقاف 29 -32.
«یاد کن هنگامی که جماعتی از جن را متوجه تو کردیم که قرآن را می شنیدند آنگاه که نزد پیامبر حاضر شدند به یکدیگر گفتند که سکوت کنید و آنگاه که تمام شد به سوی قوم خویش با حالت انذار بازگشتند و گفتند: ای قوم ما کتابی را که بعد از موسی فرود آمده را شنیدیم که هر آنچه را قبل از او بوده تصدیق می کند و به سوی حق و راه مستقیم دعوت می کند. ای قوم ما دعوت کننده خدا را اجابت کنید و به آن ایمان آورید تا خداوند از گناهانتان درگذرد و از عذاب دردناک پناهتان دهد. و کسی که دعوت کننده خدا را اجابت نکند نمی تواند خدا را در زمین درمانده کند و در برابر او دوستانی نمی یابد. این افراد در گمراهی آشکاری هستند.» و این دلیل است بر اینکه جنها به پیامبران پیشین ایمان داشتند و کتابهایشان را هم می دانستند چنانکه می فرماید:«إِنَّا سَمِعْنَا کِتَابًا أُنزِلَ مِن بَعْدِ مُوسَی مُصَدِّقًا لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ وَإِلَی طَرِیقٍ مُّسْتَقِیمٍ» احقاف 30.
«ای قوم ما کتابی را که بعد از موسی فرود آمده را شنیدیم که آنچه را قبل از او بوده تصدیق می کند و به سوی حق و راه مستقیم دعوت می نماید.» از رسول الله صلی الله علیه و سلم ثابت است که فرستادگان جن را گرامی داشت و به آنها گفت:« لکم کل عظم ذکر اسم الله علیه، یقع فی أیدیکم أوفر ما یکون لحماً، وکل بعرة علف لدوابکم» (هر استخوانی که اسم خداوند بر آن برده شده باشد برای شماست و بیشتر از گوشتش از آن بهره مند می شوید. و سرگین حیوانات علف حیوانات شما است.) و به همین خاطر رسول الله صلی الله علیه و سلم از بکار بردن استخوان و سرگین حیوانات سم دار به جای سنگ در بعد از قضای حاجت نهی کرده است و فرموده«إن العظام زاد إخوانکم من الجن» (استخوان، خوراک برادران جنی شماست.)
قابل تذکر است که تعدادی از مفسرین بدین عقیده اند که از : فحوای برخی از آیات قرآنی طوری استنباط میگردد که : جنیان به شریعت پیامبران دیگری مانند شرعیت حضرت موسی علیه السلام نیز اعتقاد داشتهاند، وحکم خویش را به این آیه قرآن عظیم الشان استناد می نمایند :«قَالُوا یَا قَوْمَنَا إِنَّا سَمِعْنَا کِتَابًا أُنزِلَ مِن بَعْدِ مُوسَى مُصَدِّقًا لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ وَإِلَى طَرِیقٍ مُّسْتَقِیمٍ» (جنیان) گفتند: ای قوم ما، ما کتابی را شنیدیم که بعد از موسی نازل شده، هماهنگ با نشانههای کتابهای پیش از آن، که به سوی حق و راه راست هدایت میکند.
انذار کنندگان جن برای هدایت قوم خویش به دین پیامبر خاتم و بهره آنان از قرآن، تصدیق قرآن نسبت به تورات را یاد آور شدهاند و این سخن در صورتی درست است که جنیان به تورات معتقد باشند.
مفسرمشهوری شیخ طباطبایی در تفسیر خویش می فرماید :این آیه دلالت برآن دارد که : جنیان به حضرت موسی علیه السلام و کتاب او ایمان داشتهاند.
سوره های قرائت شده برای جنیان:
ترمذی، ابن منذر، ابوالشیخ در «العظمة»، حاکم به سندی صحیح، ابن مردویه و بیهقی در«الدلائل» از جابر بن عبدالله رضی الله عنه نقل کردهاند که فرمود: پیامبر صلی الله علیه وسلم نزد اصحاب آمد و سورهی «الرحمن» را از ابتدا تا به انتها برای آنها قرائت نمود، اصحاب همه ساکت ماندند، پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: «ما لی أراکم سکوتاً، لقد قرأتها علی الجن لیلة الجن، فکانوا أحسن مردوداً منکم، کنت کلما أتیت علی قوله: « فَبِأَیِّ آلَاء رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ» قالوا: ولا بشیء من نعمک ربنا نکذب، فلک الحمد».(چرا ساکت ماندهاید، در یک ملاقات با جنیان همین سوره را برای آنها قرائت کردم، دیدم که به طوری نیکو به سؤلات آیهها پاسخ میدهند، زیرا هرگاه آیهی: « فَبِأَیِّ آلَاء رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ» ( الرحمن: 13 ) را قرائت مینمودم، در جواب میگفتند: پروردگارا هیچ یک از نعمتهای تو را کذیب نمینماییم و در برابر آنها شما را سپاس میگوییم).
صحبت وملاقات پیامبر با جنیان چند بار بود:
فطرت انسان به گونه ای است که او را محتاج به سخن گفتن و ارتباط برقرار کردن با همنوعان خود ساخته است. از طرفی اصوات در حیوانات هم به طریق علمی و هم تجربی ثابت شده و همچنین در قرآن و روایات ذکر شده که بعضی از پیامبران (مانند حضرت نوح و سلیمان) زبان حیوانات را دانسته و می توانستند با آنها سخن گویند، وضع در میان جنیان نیز به همین منوال است، از آنجایی که جنیان نیز مادی هستند و زندگی اجتماعی آنها ایجاب می کند که با یکدیگر سخن بگویند، پس به طور قطع و یقین آنها اصواتی برای انتقال مفاهیم به یکدیگر دارند ولی در فهم ما نیست. البته کسانی می توانند به طریقی حرفهای آنها را دریابند و با آنها سخن گویند; چنانکه حضرت رسول صلی الله علیه وسلم با آنها صحبت می کردند و افرادی بنا بر تواناییهای خاصی می توانند با آنها ارتباط برقرار کنند.
در مورد ملاقات وصحب پیامبر صلی الله علیه وسلم ،سیرت نویسان مینویسند که جریان ملاقات وصحبت پیامبر صلی الله علیه وسلم با جنیان در یک شب نبوده است، بلکه این تماس ها چندین بار صورت گرفته است.
ابن کثیر مفسر مشهور جهان اسلام در تفسیر سورۀ احقاف تمام احادیثی را که درباره ملاقات رسول الله صلی الله علیه وسلم با جن ها بود جمع اوری نموده وتذکر داده است که ابن مسعود رضی الله عنه در جریان ملاقات رسول الله صلی الله علیه وسلم با جن ها
بسیار نزدیک بوده است.
دربرخی از روایات بخاری آمده است که: بعضی از جنیانی که نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم آمده اند ساکن محلی بنام « نصیبین» از سرزمین یمن بوده اند.
بخاری ازحضرت ابوهریره روایت کرده که پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: « أتانی وفد نصیبین، و نعم الجن، فسألونی الزاد، فدعوت الله لهم ألا یمروا بعظم ولا روثة إلا وجدوا علیها طعاماً». (جماعتی از جن های نصیبین نزد من آمدند، آن ها جن های خوبی بودند، از من تقاضای زاد و نفقه کردند، من نیز در حق آنان دعا کردم که از کنار هیچ استخوان و مدفوعی نگذرند و رد نشوند، مگر اینکه غذای خود را از آن دریابند).
( بخاری: 7/171 شماره 3860 .)
توانمندی وقدرتمندی اجنه:
در این هیچ جای شک نیست که اجنه دارایی توانی وقدرت ما فوق بشری که خداوند متعالی به آنان اعطا فرموده است می باشد ، از جمله اثرگذاری آنان برای وسوسه و تلقین در انسانها آنهم بدون دخالت عوامل مادی، میباشد. طوریکه خداوند متعال در ( آیۀ 22 ، سورۀ ابراهیم ) میفرماید:
« وقال الشیطان لما قضی الأمر إن الله وعدکم وعد الحق ووعدتکم فأخلفتکم وما کان لی علیکم من سلطان إلا أن دعوتکم فاستجبتم لی فلا تلومونی ولوموا أنفسکم ما أنا بمصرخکم وما أنتم بمصرخی إنی کفرت بما أشرکتمونی من قبل إن الظالمین لهم عذاب ألیم »
( یعنی: و چون کار از کار گذشت وقضاوت صورت گرفت) شیطان میگوید در حقیقت خدا به شما وعده داد وعده ی راست و من به شما وعده دادم و با شما خلاف کردم و مرا بر شما هیچ تسلطی نبود جز اینکه شما را دعوت کردم و اجابتم نمودید پس مرا ملامت نکنید و خود را ملامت کنید من فریادرس شما نیستم و شما هم فریادرس من نیستید من به آنچه پیش از این مرا (در کار الله) شریک میدانستید کافرم، آری ستمکاران عذابی پردرد خواهند داشت.».
خوانندۀ محترم!
طوریکه متذکر شدیم: جن از نظر قدرت فکرى ضعیف است اما داراى قدرت قابل ملاحظه ای است که مىتواند با سرعت زیاد کارهاى خارق العاده انجام دهد.
پروردگار با عظمت ما به جـن ها قدرت وتوانمندی اعطا نموده اند که به انسانها نداده و خداوند متعال از برخی ازاین قدرتمندی وتوانمندی آنها برای ما خبر داده است. از جمله:
عفریتی ازجمله جن ها ی که با حضرت سلیمان علیه السلام تعهد کرد که عرش ملکه یمن را در مدتی کمتر از اینکه شخصی از جایش بلند شده و بنشیند، در محضر او حاضر کند:
قرآن عظیم الشأن در (آیات 39-40 سورۀ النمل ) می فرماید:« قَالَ عِفْریتٌ مِّنَ الْجِنِّ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِکَ وَإِنِّی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ أَمِینٌ* قَالَ الَّذِی عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْکِتَابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَن یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِندَهُ قَالَ هَذَا مِن فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَأَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ وَمَن شَکَرَ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَمَن کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ».
(عفریتی از جنّیان گفت: من آن را برای تو حاضر می آورم پیش از این که (مجلس به پایان برسد و) تو از جای برخیزی و من بر آن توانا و امین هستم. کسی که علم و دانشی از کتاب داشت گفت: من تخت (بلقیس) را پیش از آن که چشم بر هم زنی، نزد تو خواهم آورد. هنگامی که سلیمان تخت را پیش خود آماده دید، گفت: این از فضل و لطف پروردگار من است. (این همه قدرت و نعمت به من عطاء فرموده است) تا مرا بیازماید که آیا شکر (نعمت) او را بجا میآورم یا ناسپاسی میکنم. هر کس که سپاسگزاری کند تنها به سود خویش سپاسگزاری میکند، و هر کس که ناسپاسی کند، پروردگار من بینیاز (از سپاس او و) صاحب کرم است (و سفره کریمانه انعام خود را از شکرگزار و ناشکر قطع نمیکند.).
ارتباط جن با ملائکه وانسان:
قبل از همه باید گفت که :ارتباط ملائکه با انسانها مقدور است، ولی این ارتباط فقط مختص پیامبران الهی بود و دیگر انسانها شامل آن نمی شوند، بنابراین در زمان ما و بعد از وفات رسول الله صلی الله علیه وسلم هرکس ادعای ارتباط با ملائک را بنماید او کذاب است.
اما ارتباط اجنه با انسانها نیز مقدور است، و ما می بینیم که بعضی از مردم با جنها ارتباط برقرار می کنند و از آن طریق شرارت و سحر و جادو می کنند، و در زمان ما هم این ارتباط امکان دارد. طوریکه در ( آیۀ 6 ، سورۀ جن ) خواندیم:« وَأَنَّهُ کَانَ رِجَالٌ مِّنَ الْإِنسِ یَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِّنَ الْجِنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقًا». یعنی: و نیز مردانی بودند از آدمیان که به مردانی از جن پناه می بردند و بر طغیان شان می افزودند.
اما هیچ دلیلی از شریعت وارد نشده است که اجنه بتوانند با ملائکه ارتباط برقرار کنند.
عُمْر ومرگ ومیر در بین اجنه:
مطابق نصوص شرعی، جن مانند انسانها مى میرند و از بین مى روندو گروهى جاى گروهى را مى گیرند. طوریکه پروردگار با عظمت ما در ( آیۀ 18 ، سورۀ احقاف ) می فرماید: «... حق علیهم القول فى امم قد خلت من قبلهم من الجن و الانس انهم كانوا خاسرین .» یعنى:(و آنچه از عقب دارند ( از نعمت و لذت ابدى آخرت ) فراموش و غافلشان كنند و وعده الهى بر آنها حتم و لازم گردید. و چون امتانى از جن و انس كه در گذشتند، سخت زبون و زیانكار شدند). كلمه « قد خلت » مبین آن است كه امتهایى از جن مانند امتهاى انس، از بین رفته اند.
طوریکه که گفتیم جن مانند سایر جانداران همان طور که دارای حیات هستند مرگ هم شامل حالشان میشود در سورۀ ( الرحمن ، آیۀ 26 ) با تمام صراحت آمده است: «كُلُّ مَنۡ عَلَیۡهَا فَانٖ، وَیبۡقَىٰ وَجۡهُ رَبِّكَ ذُو ٱلۡجَلَٰلِ وَٱلۡإِكۡرَامِ، فَبِأَی ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ» (همه آنچه که بر روی زمین است، دستخوش فنا میگردد و تنها ذات پروردگار باعظمت و ارجمند تو میماند و بس. پس کدامیک از نعمتهای پروردگارتان را دروغ میانگارید؟!)
هکذا در(آیۀ 185 ، سورۀ آل عمران ) می فرماید: « کُل نفسٍ ذائِقةُ الموتِ » ( یعنی:
« هر جاندارى چشنده (طعم) مرگ است.)
همچنان درحدیثی صحیح بخاری آمده است که پیامبر صلى الله علیه وسلم فرموده است: در صحیح بخاری از ابن عباس (رض)، روایت شده است که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند:
«اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِعِزَّتِكَ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ أَنْ تُضِلَّنِی أَنْتَ الْحَی الَّذِی لاَ یمُوتُ وَالْجِنُّ وَالإِنْسُ یمُوتُونَ».(بارالها، به عزت تو پناه میبرم که معبودی جز تو وجود ندارد، تو معبودی هستی که نمیمیرد و جن و انس میمیرند).( صحیح مسلم: (۴/۱۹۰۶) شماره: (۲۴۵۱)
البته مقدار عُمْر جن، برای ما معلوم نیست؛ اما دربارهی ابلیس آمده است که تا روز رستاخیز زنده میماند:«قَالَ أَنظِرۡنِیٓ إِلَىٰ یوۡمِ یبۡعَثُونَ ، قَالَ إِنَّكَ مِنَ ٱلۡمُنظَرِینَ» (ایات 14-15 سورۀ ، الاعراف ) .«شیطان گفت: مرا تا روزی که همگی دوباره زنده میشوند، مهلت ده. الله متعال گفت: تو از زمرهی مهلت یافتگانی.»
پس تنها عمر شیطان برای ما معلوم است. ولی در این هیچ جای شک نیست که جن نسبت به انسان عمر بیشترمیکند.
حشرجـن ها:
»وَ یوْمَ یحْشُرُهُمْ جَمیعاً یا مَعْشَرَالْجِنِّ قَدِ اسْتَكْثَرْتُمْ مِنَ الْإِنْسِ وَ قالَ أَوْلِیاؤُهُمْ مِنَ الْإِنْسِرَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنا بِبَعْضٍ وَ بَلَغْنا أَجَلَنَا الَّذی أَجَّلْتَ لَناقالَ النَّارُ مَثْواكُمْ خالِدینَ فیها إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ إِنَّ رَبَّكَ حَكیمٌعَلیمٌ » (سوره انعام/128)
و [یاد كن] روزى را كه همه آنان را گردمىآورد [و مىفرماید:] «اى گروه جنیان، از آدمیان [پیروان] فراوان یافتید.» و هواخواهانآنها از [نوع] انسان مىگویند: «پروردگارا، برخى از ما از برخى دیگر بهره بردارى كرد،و به پایانى كه براى ما معین كردى رسیدیم.» [خدا] مىفرماید: «جایگاه شما آتش است؛در آن ماندگار خواهید بود، مگر آنچه را خدا بخواهد [كه خود تخفیف دهد]؛ آرى، پروردگارتو حكیم داناست.»
این آیه اشاره دارد که بعضی انسانها در سایه پیروی از جن ها وارد جهنم می شوند واول آیه اشاره دارد که جن ها در قیامت محشور خواهند شد تا جوابگوی اعمال خود باشند.
اعتقادات مشترک:
آیۀ دیگری اشاره دارد که انسانها همراه با عده ای از جن ها وارد جهنم خواهند شد.
« قالَ ادْخُلُوا فی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْمِنْ قَبْلِكُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ فِی النَّارِ كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌلَعَنَتْ أُخْتَها حَتَّى إِذَا ادَّارَكُوا فیها جَمیعاً قالَتْ أُخْراهُمْ لِأُولاهُمْرَبَّنا هؤُلاءِ أَضَلُّونا فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ قالَ لِكُلٍّضِعْفٌ وَ لكِنْ لا تَعْلَمُونَ »(سورۀ اعراف/38) مىفرماید: «در میان امّتهایى از جنّ و انس، كه پیش از شما بودهاند، داخل آتش شوید.» هر بار كه امّتى [در آتش] درآید، همكیشان خود رالعنت كند، تا وقتى كه همگى در آن به هم پیوندند؛ [آنگاه] پیروانشان درباره پیشوایان شان مىگویند: «پروردگارا، اینان ما را گمراه كردند، پس دو برابر عذاب آتش به آنان بده.»[خدا] مىفرماید: « براى هر كدام [عذاب] دو چندان است ولى شما نمىدانید.»
از این آیه استفاده م شود که در میان جنیان همان اعتقاداتی که بین انسانها است می باشد چرا که عدا ای از این دو طیف به خاطر اعتقادات فاسد وارد جهنم می شوند. ونکته دیگری که استفاده می شود تاثیری است که این دو طرف بر هم دیگر دارند.
اقامتگاه های عمده اجنه:
از جمله اقامتگاه های عمده اجنه محلات گرمابه ها هستند، چنانچه در صحیحین در حدیثی از انس رضی الله عنه آمده: که رسول الله صلى الله علیه وسلم وقتی وارد بیت الخلاء(دستشویی) می شد می گفت: « اللهم إنی أعوذ بک من الخبث والخبائث» یعنی:
« خدایا از شر شیاطین نر و ماده به تو پناه می برم.»
همچنین از محلات عمده مسکونی شان درزباله دان ها و ویرانه ها و غار و حفره ها یاد اوری بعمل آورد، زیرا این محلات ازاماکن عمده مورد استفاده ی اجنه می باشند.
ولی در مورد اینکه اجنه برای اعمار منازل وخانه می نماید ویا خیر؟ در جواب باید گفت که اجنه برای خود خانه هم می سازند؟ و الله اعلم.
همچنان از روایات اسلامی طوری معلوم میشود که اجنه در آن عده از خانه های که نام الله در آن برده نمیشود یکجا با انسانها زندگی می نمایند. بنابر همین بنیاد است که پیامبر صلی الله علیه وسلم فرموده است: « اذا دخل الرجل منزله فذکر اسم الله عند دخوله وعند طعامه، قال الشیطان لا مبیت لکم ولا عشاء، وإذا ذکر اسم الله عند دخوله ولم یذکره عند طعامه قال أدرکتم العشاء ولا مبیت لکم، وإذا لم یذکر اسم الله عند دخوله ولا عند عشائه قال: أدرکتم المبیت والعشاء» یعنی: «هرگاه شخص به خانه اش داخل شده و در وقت داخل شدن خود و در هنگام نان خوردن خویش نام خدا را یاد کند، شیطان به یارانش می گوید: نه می توانید بخوابید و نه می توانید نان بخورید، ولی هرگاه داخل شود، و نام خدا را در وقت دخول خود یاد نکند، شیطان می گوید: جای شب ماندن خود را یافتید و هر گاه خدا را در وقت طعام خود یاد نکند، می گوید: جای نان خوردن و شب ماندن را یافتید.» (رواه مسلم)
هکذا در روایاتی اسلامی آمده است که جن بیشتر در جاهای خلوت و صحرا، بخصوص امکانی که در آن کسی زندگی نمیکند، آن مناطق را میپسندد، و بدین خاطر بود که رسول الله صلی الله علیه وسلم برای دعوت دادن آنان بسوی الله و خواندن قرآن برایشان به صحرا میرفتند، چنانکه در احادیث آمده است.
و برخی دیگر از جنها در جاهای کثیف و زباله سکونت میکنند، و این بخاطر اینست که آنها باقی مانده غذای انسانها را میخورند چنانکه در حدیث ذکر شده است.
برخی دیگر آنها همراه انسانها در منازل سکونت میکنند.
و همچنین در حمامها وتشناب ها (توالت) نیز زندگی میکنند، در این جاها بیشتر جنهای کافر زندگی میکند زیرا که آنها جاهای نجس و کثیف را بیشتر دوست دارند و از بوی خوب بخصوص بوی مشک بدشان میآید.
و همچنین در شکافها و سوراخها نیز زندگی میکند، در حدیث آمده است که: «رسول الله ج از ادرار کردن در سوراخ نهی نموده است»( ابو داود بشماره (۲٩) و نسائی بشماره (۳۴) و احمد (۵/۸۲) و حاكم (۱/۱۸۶) روایت كردهاند)
از قتاده یکی از راویان این حدیث پرسیده شد: برای چه ادرار در سوراخ کراهت دارد؟ گفت: گفته میشود که محل سکونت جن میباشد.
و جن در محل خوابیدن شتر نیز زندگی میکنند چنانکه در حدیث آمده است:
براء بن عازب گوید: از پیامبر صلی الله علیه وسلم درباره نماز خواندن در استراحت گاه شتران سوال کردند، پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: «لاَ تُصَلُّوا فِى مَبَارِكِ الإِبِلِ فَإِنَّهَا مِنَ الشَّیاطِینِ» «در استراحتگاه شتران نماز نخوانید چون از شیاطین است» (سنن أبی داود ۱/۱۸۴، حدیث: ۴٩۳، شیخ آلبانی میگوید: صحیح است.)
بطور خلاصه:
اجنه در همین زمینی که ما در آن به سر می بریم زندگی می کنند. جایی بر روی زمین نیست مگر انکه اجنه در آن با ما شریک هستند. خداوند سبحان بر ما رحمت آورده که آن ها را نمی بینیم. گاهی آن ها را به اشکالی غیر از شکل اصلیشان می بینیم ولی مشاهده ی آنان به صورت اصلی و حقیقی شان از ویژگی های پیامبران علیهم الصلاةوالسلام است. خداوند بین آنان و آسیب رسانیدن به انسان ها مانع قرار داده است. گاهی بعضی از آن ها خود را به بعضی از افراد بشر می مالند و با این مالش خود باعث ایجاد شر می شوند و از تماس جن با انسان ممکن است انسان دچار صرع شده و یا شر و بدی دیگری برایش رخ دهد. لیکن خداوند متعال رحم کرده و بسیار کم پیش می آید که از اجنه آسیبی به بشر برسد و این مقدار اندک برای آن است که انسان ها وجود آنان را حس کنند ئ بدانند که درپس این جهان دیدنی آنان جهانی دیگر هست که نادیدنی است و خداوند سبحانه و تعالی انسان ها را از شر آنان حفظ فرموده است با آنکه هردو با هم و یکجا زندگی می کنند.
جن وتاریکی شب:
دربین عوم الناس معروف ومشهور است که فعالیت وگشت وگزار جن ها در شب وبخصوص در شب های تاریک وبارانی شدت پیدا میکند ،وبرفعالیت شان افزوده میشود. باید با تمام قوت گفت که این شایعه دارایی هیچ کدام سند نبوده ونقل وقول های عوام الناس میباشد .ولی باید گفت که جن با خصوصیات خاص خویش که دارد ، ضرر آن برای انسان متصور است.ولی اگر شرائط وقوانین حاکم بر زندگی دو موجود که متفاوت یعنی انسان وجن اقتضا می کند که به این اطمینان برسیم ارتباط واصطکاکی بین ما و آنها به وجود نخواهد آمد. در واقع باید گفت زمینه وانگیزه ارتباط و اصطکاک بین ما وآنها از دو طرف وجود ندارد. تنها در موارد نادری ممکن است چنین امری پیش بیاید و جنی کافر یا بدکار به دلائلی قصد آسیب زدن به انسانی را بکند.
درصد رخ دادن چنین امری آن قدر پایین است که دغدغه ای برای انسان بر نیا نگیزاند این امر همانند آن است که بگوییم ممکن است انسان شرور و بدکاری در یک شب بدون هیچ دلیلی قصد اذیت وآزار ما را بکند ولی ما حتی از این اتفاق ممکن و محتمل الوقوع چندان ترسی به خود راه نداده، تنها در شرائط خاص با رعایت تمهیداتی احتمال بروز چنین حوادث ناخوشایندی را منتفی می کنیم مثلا در وقت نامناسب از شب در مکانی که احتمال حضور اراذل واوباش باشد، حضور نمی یابیم .
آیا جن قابل رویت است؟
اصل آنست که جن میتواند انسان را ببیند ، ولی انسان نمیتواند جن را ببیند، طوریکه پروردگار با عظمت ما ( درسورۀ الأعراف، آیه 27) میفرماید:«إنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ » ( هرآینه شیطان و قبیلهاش شما را از آنجا که آنها را نمیبینید، میبینند.)ولی در روایات اسلامی در مورد ظاهر شدن آجنه آمده است که: جن میتواند به اشکال مختلف ظاهر شود، و در آن صورت میشود که انسان آنها را ببیند.
شیخ الاسلام ابن تیمیة رحمة الله علیه می فرماید :«والجن یتصورون فی صور الإنس والبهائم فیتصورون فی صور الحیات والعقارب وغیرها وفی صور الإبل والبقر والغنم والخیل والبغال والحمیر وفی صور الطیر وفی صور بنی آدم کما أتی الشیطان قریشا فی صورة سراقة بن مالک بن جعشم لما أرادوا الخروج إلی بدر » (مجموع الفتاوی 19/44) ( و جن به اشکال انس و چهارپایان و مار و گژدم و شتر و گاو و گوسفند و اسب و خر و پرنده و بنی آدم میتواند نمایان شوند، همانطور که شیطان بصورت شخصی بنام سراقة بن مالک بن جعشم نمایان شد و نزد کفار قریش آمد هنگامی که میخواستند برای جنگ بدر بروند.
و خداوند متعال داستان آنر در آیۀ 48 ، سورۀ انفال بشرح ذیل بیان داشته است: «وَإِذْ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ وَقَالَ لَا غَالِبَ لَکُمُ الْیَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَإِنِّی جَارٌ لَّکُمْ فَلَمَّا تَرَاءَتِ الْفِئَتَانِ نَکَصَ عَلَیٰ عَقِبَیْهِ وَقَالَ إِنِّی بَرِیءٌ مِّنکُمْ إِنِّی أَرَیٰ مَا لَا تَرَوْنَ إِنِّی أَخَافُ اللَّهَ وَاللَّهُ شَدِیدُ الْعِقَابِ » ( و (به یاد آورید) هنگامی را که شیطان اعمالشان را برایشان بیاراست و گفت امروز هیچ کس از مردم بر شما غلبهکننده نیست و همانا من جار شما هستم پس چون هر دو گروه روبرو شدند، شیطان بر پاشنههای خود بازگشت و گفت: همانا من از شما بیزارم همانا من چیزی را میبینم که شما نمیبینید همانا من از الله میترسم خدا سخت کیفراست).
بدین معنا که شیطان در رأس لشکری از شیاطین بهصورت انسانی متمثل شد و گفت که او پناهدهنده آنها خواهد بود از هر دشمنی، یا امان دهنده آ نها هست و گفت: من از قبیله بنیکنانه هستم. ابلیس خود، به صورت «سراقهبنمالکبنجعشم» که از سران قبیله یاد شده بود به میدان بدر آمد و قریش از قبیله بنیبکر هراس داشت که از پشت، به وی ضربه نزند ولی پس از درگیری مسلمانان و کفار، ابلیس به عقب بازگشت زیرا او نشانههای پیروزی مسلمانان را با امداد خداوند از طریق فرستادن فرشتگان دید، به همین جهت از مشرکان برائت جست.
و ابن جریر طبری در تفسیرش (12564) و ابن کثیر در «البدایة و النهایة» (5/62) از عروة بن الزبیر نقل کرده اند که گفت:« لما أجمعت قریش المسیر ذکرت الذی بینها وبین بنی بکر - یعنی من الحرب - فکاد ذلک أن یثبطهم ، فتبدی لهم إبلیس فی صورة سراقة بن جعشم المدلجی ، وکان من أشراف بنی کنانة ، فقال : أنا جار لکم من أن تأتیکم کنانة بشیء تکرهونه ! فخرجوا سراعا» (هنگامی که (کفار) قریش تصمیم گرفته بودند که به جنگ بدر بروند، آنها را به مسائلی که بین خودشان و قبیله بنی بکر بود (یعنی جنگهای سابق) یادآوری کردم نزدیک بود که دست از جنگ بکشند (زیرا شاید آن قبیله از پشت به قریش ضربه بزند)، در آن لحظه ابلیس به صورت سراقة بن جعشم مدلجی نمایان شد و از بزرگان قبیله بنی کنانه بود، و گفت: من همسایه شما هستم و از قبیله کنانة هیچ مکروهی به شما نخواهد رسید، بنابراین به سرعت (برای جنگ) خارج شدند (پس از اینکه از ضربۀ قبیله های دیگر توسط ابلیس در امان ماندند ) .بنابراین میبینیم که در آن لحظه ابلیس به صورت انسان در آمده است.
و در روایتی دیگر در صحیح بخاری از ابو هریره نقل شده است که گفت: رسول الله صلی الله علیه و سلم مرا مسئول حفظ زکات رمضان کرد، سپس شخصی آمد و از آن غذا میدزدید، و من او را گرفتم و گفتم: قسم به خدا که تو را نزد پیامبر صلی الله علیه و سلم خواهم برد، و آن شخص از فقر و بدبختی و عیالباریش سخن گفت، و ابو هریره دلش به رحم آمد و او را ترک کرد، تا اینکه سه بار این مسئله تکرار شد، و بار سوم ابو هریره گفت: تو را نزد پیامبر صلی الله علیه و سلم خواهم برد زیرا این بار سوم است که ادعا میکنی که برنمیگردی ولی باز هم برمیگردی، آن شخص گفت: مرا ترک کن و در عوض تو را چیزی میآموزم که بدردت میخورد، گفتم: آن چیست؟ گفت: اگر خواستی بخوابی آیة الکرسی « اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ » را بخوان تا تمامش کنی، اگر چنین کنی خداوند تو را در پناه خودش قرار میدهد وهیچ شیطانی تا صبح نزدیکت نمیشود. پس ابو هریره او را ترک کرد، و هنگامی که صبح شد این خبر را به پیامبر صلی الله علیه و سلم رساند، پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: او راست گفته ولی بسیار دروغگو است، آیا میدانی در این سه شب تو با چه کسی صحبت میکردی؟ گفت: خیر، پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت: او شیطان است. (صحیح بخاری 3275)
پس این حدیث نیز به وضوح نشان میدهد که شیاطین میتوانند بشکل انسان نمایان شوند.
و در صحیح مسلم (2236) از ابو سعید خُدری نقل شده است که گفت: «سَمِعْتُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یقول : « إِنَّ بِالْمَدِینَةِ نَفَرًا مِنْ الْجِنِّ قَدْ أَسْلَمُوا فَمَنْ رَأَی شَیْئًا مِنْ هَذِهِ الْعَوَامِرِ فَلْیُؤْذِنْهُ ثَلاثًا فَإِنْ بَدَا لَهُ بَعْدُ فَلْیَقْتُلْهُ فَإِنَّهُ شَیْطَانٌ » (صحیح مسلم 2236)
یعنی: « از رسول الله صلی الله علیه و سلم شنیدم که فرمود: » در مدینه اشخاصی از جن هستند که مسلمان شده اند، پس هر کس ماری را در خانه ببیند سه بار به او بگوید که از خانه بیرون برود، و اگر نرود پس باید آنرا بکشد زیرا شیطان است.
و این حدیث نشانده آنست که شیطان میتواند بشکل خزندگان و یا حیوانات نمایان شوند. وانسان میتواند اجنه به اشکال مختلف ببیند.
طوریکه در فوق هم تذکر دادیم، در حالی که بسیاری از انسانها، نمیتواند جن را بینند، ولی هستند برخی از موجودات، از جمله سگ وخر، توانمندی آنرا دارندکه جن را ببینند وبه رویت جن قادر شوند. دراین بابت درحدیثی صحیح بخاری و مسلم آمده است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند:«إِذَا سَمِعْتُمْ صِیاحَ الدِّیكَةِ فَاسْأَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ فَإِنَّهَا رَأَتْ مَلَكًا وَإِذَا سَمِعْتُمْ نَهِیقَ الْحِمَارِ فَتَعَوَّذُوا بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ فَإِنَّهَا رَأَتْ شَیطَانًا».(بخاری: (6/350)، شماره: (3303)، مسلم: (4/2092)، شماره: (2729)، ابی داوود: (3/961)، شماره: (4255) (هرگاه آواز خروس را شنیدید، فضل و بزرگی الله را بخواهید؛ زیرا وقتی خروس فرشتهای را ببیند، به صدا در میآید و هر گاه صدای خر را شنیدید، از شر شیطان به الله پناه ببرید؛ زیرا او در این هنگام، شیطان را میبیند).
هکذا در مورد شنیدن صدای سگ در حدیثی که: ابوداود از جابر بن عبدالله روایت نموده آمده است که : رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: «إذَا سَمِعْتُمْ نباحَ الكَلبِ وَ نَهیقَ الحِمارِ، فَتَعوّذوا بِاللهِ، فَإنّهُنَّ یرونَ ما لا تَرون»(ابی داوود: (3/961)، شماره: (4256) (هرگاه صدای سگ و خر را شنیدید، به الله پناه ببرید، زیرا آنها چیزهایی میبینند، که شما نمیبینید).
اینکه یک حیوان چیزهایی را ببیند که از دید ما پنهان است، تعجب اور نیست، زیرا دانشمندان ثابت کردهاند که برخی موجودات زنده، توان دیدن چیزهایی را دارند، که ما انسانها قادر به دیدن آنها نیستیم. بطور مثال ، زنبور عسل اشعهی ماوراء بنفش را میبیند و به همین خاطر از پشت ابرها آفتاب را میبیند و بوم نیز در تاریکی شب سیاه، میتواند موش را ببیند.
چه باید کرد تااز ﺷﺮ ﺟﻦ در امان باشیم؟
1- اولین توصیه در امان بودن از شر جن همین است که: ﺑﺮ ﺍﺫﻛﺎﺭ ﻭ ﺍﻭﺭﺍﺩ ﺻﺒﺢ ﻭ ﺷﺎﻡ محافظت نماید.
2- دومین توصیه همین است که بر تلاوت ﻗﺮﺁﻥ عظیم الشان مبادرت ورزیده وهکذا تلاوت صوتی قرآن عظیم الشان را نباید فراموش نماید .
3‐ﻫﺮﮔﺎﻩ در جای به بلندی بالا می شوید گفتن « ﺑﺴﻢ ﺍﷲ » را فراموش نکنید .
4‐ﻫﺮﮔﺎﻩ ﺁﺏ ﺩﺍﻍ بر روی زمین ریختید « ﺑﺴﻢ ﺍﷲ » را فراموش نکنید .
5‐ﻫﺮﮔﺎﻩ داخل ﺍﺗﺎﻕ ﺗﺎﺭﻳﻜﻲ میشوید « ﺑﺴﻢ ﺍﷲ » را حتمآ بزبان ارید .
6‐ﻫﺮ ﮔﺎﻩ ﭼﻴﺰ سنگینی بر زمین انداختی « ﺑﺴﻢ ﺍﷲ » را نباید فراموش کرد.
7‐ﻫﺮﮔﺰ ﺩﺭ ﺳﻮﺭﺍﺥ ﺍﺩﺭﺍﺭنکنید .
8- از دید روانی کوشش بعمل ارید تا تنها نخوابی ، ودر صورت مجبور بودن حتمآ باید وضو گرفت وبعد از وضو وقبل از خواب اذاکار خواب را نباید فراموش کرد.
9‐ﺑﻪ سگ و پشک نباید ﺁﺯﺍﺭ رسانید .
10- کوشش کنید در شب بخصوص در تاریکی در صحرا به سفر نه پردازید .
11-ﻣﺎﺭی ﻛﻪﺩﺭمنزل دیدی نکشین ودر مورد به نکات ذیل توجه فرماید :
ـ هر گاه در خانه ات ماری را دیدیسه روز به او هشداربده وبه او بگو«شمارا قسم می دهم به آن عهدی کهﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﺑﻦ ﺩﺍﻭﺩ از شما گرفته است ﻛﻪ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺁﺯﺍﺭ ﻭ ﺍﺫﻳﺖ ﻧﻜﻨﻴﺪ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻇﺎﻫﺮ ﻧﺸﻮﻳﺪ .ﺍﮔﺮ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺳﻪ ﺭﻭﺯ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺁﺷﻜﺎﺭ ﺷﺪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻜشید.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پایان
منابع و مأخذ های عمده:
- تفسیر وبیان کلمات قرآن کریم (تالیف شیخ حسنین محمد مخلوف واسباب نزول علامه جلال الدین سیوطی ترجمه از عبد الکریم ارشد فاریابی
- تفسیر انوار القرآن - نوشته: عبدالرؤ ف مخلص هروی
-فیض الباری شرح صیح البخاری داکتر عبد الرحیم فیروز هروی
- تفسیر طبری - امام المفسرین
- تفسیر المیزان
- تفسیر پرتوی از قران
- تفسیر القرآن الکریم - ابن کثیر (متوفی سال 774 هـ)
- مفردات الفاظ القرآن،از راغب اصفانی
- تفسیر معارف القران مولف حضرت علامه مفتی محمد شفیع عثمانی دیوبندی مترجم مولانا محمد یوسف حسین پور
- تفسیر فی ظلال القرآن، سید قطب (متوفی سال 1387 هـ)
- تفسير نور تألیف دکتر مصطفی خرّم دل
- صحیح مسلم
- صحیح البخاری
آخرين نظرات ثبت شده براي اين مطلب را در زير مي بينيد:
بخش نظرات براي پاسخ به سوالات و يا اظهار نظرات و حمايت هاي شما در مورد مطلب جاري است.
پس به همين دليل ازتون ممنون ميشيم که سوالات غيرمرتبط با اين مطلب را در انجمن هاي سايت مطرح کنيد . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .
شما نيز نظري براي اين مطلب ارسال نماييد:
عالی بود .